نتایج جستجو برای عبارت :

ما تو اشپزخونه غذا درست میکنیم، شما چطور؟

اپیزود اول:
امروز تو گمرک به خانومه گفتم من خانوادم تهران نیستن، گوشیم از کار افتاده، من دیگه باید چیکار کنم کجا برم که حل شه و فلان... دیدم یه پسره هم کنار من تو نوبت وایساده بود.. بعد که جیغ جیغ ام تموم شد گفت ببخشید خانوم منم مشکل شمارو داشتم، تو ساعتای اخرشب اگه برید تو سایت بهتره.. دیگه سر صحبتمون باز شد.. اون برا رجیستر چیزی اومده بود که یه شرکت معتبر خارجی بهش هدیه داده بود.. اسم شرکته رو هم نمیگم چون همه دنیا میشناسنش.. دیگه هی صحبت کردیم در
چطور ندیدمت؟
این یه قدم مثبته؟
که‌متوجه حضورت اونم درست پشت سرم نشدم؟؟؟
چرا؟
الان میگی پشت سرت نشسته بودم...!
کی باورش‌میشه ندیدمت!
....
چرا درست وقتی تصمیم میگیری فراموشش کنی انقددد بهت نزدیک میشه که نتونی نادیده اش بگیری ؟؟؟چرا این شکلیه؟؟؟
من گناه دارم خدا...
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چیکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سرامیکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
صبح که بیدار شدم لبه تخت نشستم رو به پنکه. مامان اومد بعد پرسیدن اینکه بهتری و سردردت خوب شده و اینا گفت: اینو از اونجا بردار. من تو اشپزخونه کار میکنم تا سر برمیگردونم اینو میبینم فکر میکنم یه بچه تو اتاقته. 
زدم زیر خنده گفتم اتفاقا میخوام چند تا دیگه درست کنم بذارم دور تا دور اتاق.
عکس رمزداره. خواستید تقدیم میشه
#یادم نیست اخرین باری که دعای کمیل خوندم کی بود اما دیشب خوندم و مدام یاد اون پسر سنی تو خاطرات سفیر می افتادم که به خانم شادمهری گ
   درست است که من میدانم بچه ای که تب دارد را باید چطور تیمار کرد، یا اینکه چه غذایی برایش پخت، یا چطوری بغل اش کرد و یا حتی چطوری پوشکش را عوض کرد یا اگر پایش قرمز شد چطور خوبش کرد، اما در مورد بچه داری که چیزی بسیار فراتر از اینهاست هیچ چیز نمیدانم. که اگر میدانستم یک دمبل 1.5 کیلویی نمیدادم دست یومونچه ای که حوصله اش سر رفته تا با آن بازی کند.
*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 
*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )
*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -
*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 
*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشم
به وقت پنج صبح کیش داریم برمیگردیم.
اولش گفتم ترجیح میدادم نمی اومدم اما حرفم رو پس میگیرم 
حجمی از انرژی که خالی شد باورنکردنی بود
الان هم در حالی که با چشمای بسته روی تخت نشستم منتظرم راه بیوفتیم.
دلم واسه قیمه خونگیای اشپزخونه کنار هتل تنگ میشهو برای هواش اصلا و به هیچ وجه
صبح که بیدار شدم لبه تخت نشستم رو به پنکه. مامان اومد بعد پرسیدن اینکه بهتری و سردردت خوب شده و اینا گفت: اینو از اونجا بردار. من تو اشپزخونه کار میکنم تا سر برمیگردونم اینو میبینم فکر میکنم یه بچه تو اتاقته. 
زدم زیر خنده گفتم اتفاقا میخوام چند تا دیگه درست کنم بذارم دور تا دور اتاق.
عکس رمزداره. خواستید تقدیم میشه
#یادم نیست اخرین باری که دعای کمیل خوندم کی بود اما دیشب خوندم و مدام یاد اون پسر سنی تو خاطرات سفیر می افتادم که به خانم شادمهری گ
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
استفاده از دهانشویه برای مبارزه با بوی بد دهان،مقابله با پوسیدگی دندان،جلوگیری از خونریزی لثه و همینطور از بین بردن باکتری های دهان و دندان استفاده می شود.شما می توانید به جای صرف هزینه های زیاد برای تهیه دهانشویه های شیمیایی، خودتان در منزل دهانشویه خانگی تهیه کنید.مزیت این دهانشویه ها هم طبیعی بودن آن ها و هم مقرون به صرفه بودن آنها می باشد. همراه ما باشید تا تهیه انواع دهانشویه خانگی به وسیله موادطبیعی را یاد بگیرید.

ادامه مطلب
شب بخیری گفتم و چشام و بستم ولی هرکاری میکردم خوابم نمیبردطوریکه کامران بیدار نشه با هزار مکافات چرخیذم طرفش تکه ای از موهاشو که رو صورتش ریخته بود کنار زدم خیلی جذاب بود باید سعی میکردم دوسش داشته باشم درسته از خانوادم جدام کرد ولی بابای بچم که بود شوهر خودمم که بود *صورت*و بوسیدم تو فکر فرو رفتمدلم برای بابا و باران و بهرام و بهراد حسابی تنگ شده بود با یادشون اشک تو چشام جمع شد ولی سریع خودمو کنترل کردم یعنی الان زندگیمون چطور بود کی واسشون
تازه از مدرسه تعطیل شده بودم تو راه خونه بودم سرکوچه با سارا خدافظی کردم خونه ی ما یکی از نقاط پایین شهر بود یه خونه ویلایی حیاط دار با دیدن bmw سفید رنگی که در خونه پارک شده بود تعجب کردم تو این محله هیچکی از این ماشینا نداشتم اونم ماشینی که جلوی خونه ما پارک شده باشه با تعجب رفتم تو خونه دو جفت کفش مردونه در خونه گذاشته بود در رو باز کردم ورفتم توخونه ما طوری بود که پذیرایی و نشیمن یکی بود برای اینکه بری تو اتاقا باید ازونجا رد میشدیبا کنجکاوی
اتفاقا اومدن که دم کنکورم حسابی مورد عنایتم قرار بدن
مریضی بابا
و رفتنشون به مسافرت
به خاطر کارای واحب
واسه راست و ریست کردن کارای کوچ:)
خالم اومده پیشم نگم واستون که چقدر سختمه...
من ادم وسواسی ای نیستم
نمیدومم شایدم باشم
خوشم نمیاد یکی لباساش و بندازه گوشه اتاقم
و یا بشینه و امر کنه
سحر خاله قربون دستت درو ببند
سحر فداتبشم یه لیوان چایی بریز
سحر دورت بگردم چهارتا همبرگر بنداز تو روغن میزو بچین
سحر قربونت خاله غذات هضم شه میزو جمع کن...
و...
من
اقا داداش به پرنده علاقه ی خاصی داره میگه بعضی پرنده ها مثل طوطی هوش بسیار بالایی دارن....مادر خانوم هم که اجازه ی اوردن هیچ حیوون و پرنده ای رو به داخل خونه صادر نمیکنه حالا شما هرچی میخوای براش توضیح بده این طوطیه مثل خروس که نیست...مادر من این عروس هلندیه مرغ ک نیس نمیشه تو حیاط نگهش داشت...عجزو التماست فایده نداره ک نداره پامو که توی حیاط گذاشتم دیدم در قفس بازه... دویدم سمتش و کل پرنده هارو مرده دیدم :(( اون لحظه حس خفگی داشتم ظاهرا یه حیوون وح
خدایا....
پس پسر ۸ ساله ام کو که از مدرسه برگرده و کوله رو هنوز زمین نذاشته ور ور ور برای من خاطرات مدرسه و دعوای بچه ها و جر زنی هم کلاسیاش و حرفای خانوم معلم رو بگه...
که دفتر مشقش رو ببینم و دلم ضعف بره ازون همه تمیز نوشتن...
که ببینم پای تلویزیون نشسته و کارتون میبینه و غش غش میخنده و من بی صدا یه ظرف میوه ی پوست کنده بذارم کنارش و موهاشو ببوسم....
که سر شب تا غذا جا میفته من تو اشپزخونه بچرخم و اونم تو دست و بالم باشه و هی با هم حرف بزنیم و من هی نصیح
در یک روز، در یک ساعت، همه چیز ممکن است درست شود! نکته اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید. این نکته ی اصلی است، همه چیز است. به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست. آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چطور می شود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی. حقیقتی که بارها و بارها گفته شده، ولی باز هم بین انسان ها ریشه ندوانده!
رویای آدم مضحک | داستایفسکی
مشاهده مطلب در کانال
۱: زندگی عجب داستان پیچیده ای داره. عجب ناگفته ها و ناپیدا شده ها! هر روز یه ایده ی جدید، یه تیوری جدید می یاد و یا اینکه بوده و تو تازه پیداش می کنی! اینکه چطور شد که ما این شدیم، رفتارهای ما چطور شکل گرفت! ما به عنوان ادمیزاد، از کجا امدیم و چطور شد که از مرز بی نهایت بد تا مرز بینهایت خوب متنوع شدیم! اصلن مرز خوب و بد چطور شکل گرفت؟ مردم جامعه را می سازند یا جامعه مردم را؟ کدومش اول اگاهانه اتفاق افتاد...زندگی عجب داستان پیچیده ای دارد. 

ادامه مط
خوشبختانه دوکیونگسوی عزیز اموزش های نظامی خودش رو به پایان رسونده و قراره توی پخش اشپزخونه پادگان کار خونه!
پ.ن:کیونگگگگگ انتظار داشتی با چشمات به امریکا لیزر پرت کنی پس چی شدددددد!!!!والا مردم میرن سربازی که مرد بشن اونوقت تو رفتی چی بشی هاااا؟؟؟جونگین که فقط مرغ سوخاری دوست داره چیز دیگه ایی هم نمی خوره پس چی؟؟؟؟!!!!



آقایان چطور همسر انتخاب می کنند




 
 
محققان اعتقاد دارند که مردها به خاطر
دلایل بیولوژیکی طالب زیبایی هستند. درست است که هنوز کمی در ابراز
احساساتشان سرسخت هستند اما به دنبال کسی هستند که بتوانند آزادانه با او
مسائل احساسی و روحی-روانی خود را در میان بگذارند.
 
 
ادامه مطلب
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات...
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند
تقصیر هیچ کس به جز خودشون نیست که مردم عادت دارن توی فهمیدن حرف های دیگران ، به طور زیاده روی گونه ای از پس زمینه های فکری و تجربیات شخصی خودشون کمک بگیرن :/ تقصیر من نیست که تو حرفای من رو با پس‌زمینه ی فکری خودت ترجمه می‌کنی :/ تقصیر من نیست که تو فکر می‌کنی بهت توهین شده یا اینکه من دارم حرف غیر منطقی میزنم :/ و تقصیر من نیست که بلافاصله بعد از بیرون پریدن حرف از دهان ، مرگِ گوینده اتفاق میفته:// و مردم به این موضوع هیچ توجهی ندارن که هیچ ، نمیخ
تقصیر هیچ کس به جز خودشون نیست که مردم عادت دارن توی فهمیدن حرف های دیگران ، به طور زیاده روی گونه ای از پس زمینه های فکری و تجربیات شخصی خودشون کمک بگیرن :/ تقصیر من نیست که تو حرفای من رو با پس‌زمینه ی فکری خودت ترجمه می‌کنی :/ تقصیر من نیست که تو فکر می‌کنی بهت توهین شده یا اینکه من دارم حرف غیر منطقی میزنم :/ و تقصیر من نیست که بلافاصله بعد از بیرون پریدن حرف از دهان ، مرگِ گوینده اتفاق میفته:// و مردم به این موضوع هیچ توجهی ندارن که هیچ ، نمیخ
 
 
نمی دونم چطور اومدی تو زندگیم و چطور از زندگیم رفتی و کجا رفتی.امابودنت چنگ زدن به چیزی به نام زنده گی بودنبودنت چنگ زدن برای قبول نبودن و اینکه چطور زنده مانده ام و اما زنده ماندم و تو ارزشمندترین و رازآلودترین و دردآور ترین یادی که همیشه به احترامت سر خم می کنم. 
البته به چندتا 
جدیدا واسم مهم نی به کی چی میگم 
میدونم میتونن واسم دردسر درست کنن
ولی چه اهمیتی داره
میدونم میتونن نمک به زخمم بپاشن 
ولی چه اهمیتی داره
اصن میگم که با تیکه هاشون یادم بندازن که 
مورد مناسبی جهت دوستی نیستن و هیچ کس نیست
یه وقتایی که عصبانیم سیب زمینی سرخ میکنم
هر بلایی دوست دارم موقع خورد کردن سرش میارم 
نا میزون برش میزنم
یا  نصفه سرخ میکنم
من زورم فقط به سیب زمینی میرسه نه آدم
من آدم رفتو آمد با آدما نیستم ))
ولی بلدم چطور
قاعدتا ظهر بیدار شدم...
این روزا خیلی خوابم سنگین شده و کلی هم خواب میبینم....
سریع ورود کردم در اشپزخونه و غذا رو بار گذاشتم...
بعد رفتم تو کار ملافه ها و لباسا....تازه بعد این همه مدت فهمیدم چرا همیشه لباسشویی لباسا رو چرک شور پس میداد....خداوندا....
با اون دستگار پودر مزخرفش...
لباسای تمیزو چیدم و ملافه های خشک رو پهن کردم روی تخت و رو بالشی تمیز و پتوی تمیز و ....
خوابیدم در دل رخت خواب تمیز و نرمم....
خوابیدم و وقتی به زور چشمامو باز کردم ساعت از ۹ شب گذ
نمیدانم چطور اینکار را میکنید. چطور احساستان را می شناسید؟ چطور می فهمید چه کاری درست است و چه کاری نه؟ چطور بزرگ شده اید؟ چرا من نمی شوم؟
من همیشه ادم دیوانه ای بودم. البته اول ادم نبودم، بعد از ادم شدنم هم دیوانه بودم. همیشه عجیب به دنبال عشق بودم. دلم فقط یک عشق میخواست. حاضر بودم.. هستم... همه کار کنم که یک عشق داشته باشم که مال خودم باشد و مال خودش باشم. فقط همین. اما همیشه شکست میخوردم.
فکر میکردم عشقم را پیدا کرده ام. یک سالی می گذرد. بعد از تم
درست وقتی که دارم به جزییات یه مسئله فکر می‌کنم، به این‌که چطور می‌شه اون کار رو پیش برد، کدوم راه بهتره کدوم زودتر به نتیجه می‌رسه..همون موقع اون حس بهم هجوم میاره که اصلاً اصل و اساس ماجرا درسته یا چی.
و خب فرو می‌ریزم.
 
آرامش دل تویی ... وقتی که گم می شویم لای خروار خروار روزمرگی و فکر و کارو بار
که عروسی چطور باشد،
جهیزیه چطور باشد،کنکور ارشد را کی شروع کنم، 
سالاد اِل و خورشت بِل  چطور درست می شود،
فلانی چرا آنطور گفت
خودمان را به درو دیوار بکوبیم که در چشم دیگران بهترین باشیم، 
نجیب ترین باشیم
زیبا ترین باشیم 
کدبانو ترین باشیم 
و بین ده ها دغدغه ی ریز و درشت دیگر 
 باید یک لحظه ایستاد و
به تو فکر کرد 
که این روز ها،
لای این همه دغدغه،
چقدر دغدغه ات توی د
موندن بین  دو راهی منو میترسونه همیشه..
یه جورایی تطبیق با هرکدوم سخته برام..
و هرکدوم ب اندازه خودشون ریسک پذیر..
ته دلم امید دارم به خودم.. اما یه وقتایی پام ناخودآگاه ممکن فرم تلو تلو شده ها رو بی محابا طی کنه..
این طور بگم ک..
نه هراس..
نه امید..
بلکه ادغام هراس و امید
میشه خلاصه ی  کل حال الانم..
ولی دوست دارم ریسک راه اولی ک خودم خواستمو بپذیرم و برم تو دلش..
مثل جسارت زدن تو دل دریا که میترسیدم..  گریز ناشی از اون احتیاط بود و درست؛ اما تا یه جای
ساخت وب سایت یکی از راه های رسیدن به کسب درآمد ثابت است در این مقاله در مورد چگونه یک سایت حرفه ای با وردپرس درست کنید مطالب مفیدی گذاشته می شود زیرا خیلی از دوستان پیام دادن چطور یک وب سایت درست کنم از کجا شروع کنم؟ و…
این مقاله برای افراد مبتدی مفید است و سعی شده است روش های رایگان و به صرفه آموزش داده شود و از تجربه های خودم در این مقاله استفاده کنم.
ادامه مطلب
 
 
۱. دلم برایت تنگ شدهاین را درست وقتی فهمیدم که بین لیست نوشتن ها و برنامه چیدن ها و موزیک گوش کردن هایم، آهنگی از گروه ماینوس وان پلی شد و چشمم به کاورش افتاد‌ و مردی شبیه به تو را دیدم...در کسری از ثانیه حس کردم قلبم جایی می تپد که دقیقا نمیدانم کجاستجایی که پیدایش نمیکنمدر کسری از ثانیه من، «من» نبودمتو بودیتو بودی و نگاهت و قلبی که اگر بود هم برای تو بودبرای تو و این حجم زیادِ دلتنگی در نبودنتبرای توکه دقیقا ۲ ماه و ۲ روز است که نیستی...که
یاد بگیرید که چطور خودتان در خانه کمپوست درست کنید و یاد بگیرید که چرا استفاده از کمپوست (باغ سیاه) به نفع ماست.
یکی از تفکرات اشتباهی که در مورد کمپوست وجود دارد این است که درست کردن آن خیلی پیچیده است بوی بدی دارد و ریخت و پاش زیادی دارد.همه اینها در صورتی که روش کار شما غلط باشد حقیقت دارد.
ادامه مطلب
۱. دلم برایت تنگ شدهاین را درست وقتی فهمیدم که بین لیست نوشتن ها و برنامه چیدن ها و موزیک گوش کردن هایم، آهنگی از گروه ماینوس وان پلی شد و چشمم به کاورش افتاد‌ و مردی شبیه به تو را دیدم...در کسری از ثانیه حس کردم قلبم جایی می تپد که دقیقا نمیدانم کجاستجایی که پیدایش نمیکنمدر کسری از ثانیه من، «من» نبودمتو بودیتو بودی و نگاهت و قلبی که اگر بود هم برای تو بودبرای تو و این حجم زیادِ دلتنگی در نبودنتبرای توکه دقیقا ۲ ماه و ۲ روز است که نیستی...که ندا
۱. دلم برایت تنگ شدهاین را درست
وقتی فهمیدم که بین لیست نوشتن ها و برنامه چیدن ها و موزیک گوش کردن
هایم، آهنگی از گروه ماینوس وان پلی شد و چشمم به کاورش افتاد‌ و مردی شبیه
به تو را دیدم...در کسری از ثانیه حس کردم قلبم جایی می تپد که دقیقا نمیدانم کجاستجایی که پیدایش نمیکنمدر کسری از ثانیه من، «من» نبودمتو بودیتو بودی و نگاهت و قلبی که اگر بود هم برای تو بودبرای تو و این حجم زیادِ دلتنگی در نبودنت برای توکه دقیقا ۲ ماه و ۲ روز است که نیستی...که ن
چطور ماده ضدعفونی‌کننده بدون الکل درست کنیم؟
این روزها متاسفانه با کمبود مواد ضدعفونی‌کننده و همچنین الکل مواجه شده‌ایم و بیشتر مردم که نگران ویروس کرونا هستند، نمی‌دانند در نبود آب و صابون، دست‌های خود را با چه موادی ضدعفونی کنند. در این مقاله روش ساخت ماده ضدعفونی‌کننده بدون الکل توضیح داده شده است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در بازار انواع مواد ضدعفونی‌کننده الکلی و بدون الکل وجود دارد. مواد ضدعفونی‌کننده‌های الکلی قابل اعتم
وقتی پا به این خوابگاه گذاشتم همینقدر دلم گرفته بود که حالا گرفته...حالا که آخرین شب بودنم در اینجاست...من چهارسال در این شهر فقط زندگی نکردم...من بزرگ شدم،تجربه کردم...آدم دیگری شدم...این روزهای آخر هرکجای شهر که پاگذاشتم یاد خاطرات بیشمارم می افتادم و تازه میفهمیدم که چقدرها در این شهر ریشه دوانده م...که سخت است اینکه این آدمها و این فضاها را بگذارم و بروم...و تازه بروم در شهر خودم که حس میکنم غریبه تر از این حرفها شده م با کافه ها و کتابفروشی ها
دیدین چطور کلی از زمستون گذشت،چطور این ترم تموم شد،دی که رفت یادم اومد چطور خودمو از کتاب خوندن عقب کشیده بودم،جز کتابای درسی دست به هیچ کتابی نزدم و راستش زیاد به خودم بابت امتحانا سختی ندادم هنوز نتیجه ی تنبلیام نیومده و نمیدونم چه کردم من هنوز امیددارم که اتفاق خوبی قراره بیوفته اما از تایمش اطلاعی ندارم،خیلی کارا انجام دادم،از دیدن ح.ه و آشنایی با م.آ و و ونوشتمشون ازم رمز نخواین من خجالت میکشم.
به زودی قراره استارت یه کتاب رو بزنم که حس
نگاهی به زندگی روزمره
خودتان بکنید. چه کارهایی را بدون فکر کردن انجام می‌دهید؟ اینکه صبحانه‌تان را
چطور بخورید، چطور بند کفشتان را ببندید، چطور قدم بردارید، چطور ماشین را روشن
کنید ، هنگامی که احساس خاصی به شما دست می‌دهد چه کار کنید، چطور با دوستانان و
همینطور غریبه‌ها مکالمه داشته باشید و ... . زندگی همه ما مملو از همچنین فعالیت‌هایی
است. این فعالیت‌های کوچک و به ظاهر ساده می‌توانند تاثیر شگرفی در زندگی‌مان داشته
باشند.
ادامه مطلب
کلید رو که توی در چرخوندم خیلی سخت باز شد ... دو سه بار در و جلو و عقب کشیدم تا وا بده این دره لامذهب .. بقول اقاجون تبله کرده بود .. باید یکی رو میاوردم با اون دستگاها ک سرش گرد هست .. که صدای گوش خراش داره در طرفش رو صاف کنه .. پشت در پر شده بود از برگ های پاییزی .. برگ های بلوط خشک شده و برگ انجیری ۵ انگشتی .. انگار پشت درو گرفته بودن که نذارن کسی داخل بشه ..‌به هر زحمتی که شد درو باز کردم و چمدون رو از صندق عقب تاکسی برداشتم و رفتم داخل .. حیاط تاریک رود ..
دیشب خوابم نمی برد و به گذشته فکر می کردم.انگار که اینهمه سالو پشت سر نذاشته باشیم، نزدیک بود.
به دوستای دوران کودکی فکر می کردم. دختر همسایه ی مادربزرگ، پسرخاله، دخترعمو. چقدر اون زمان بازی می کردیم.
اون روزای گرم تو کوچه های انزلی. امروز به شکل عجیبی مسیرامون خیلی از هم دور شده.
دختر همسایه ی مادربزرگ مونده تو شهر خودش ما تو شهر خودمون. پسرخاله دلش سنگ شده و صورتش صفحه ی گوشیش. دخترعمو هم ۸سالی میشه ندیدم.شکایت نیست، بیشتر تعجبه. اینهمه تغییر
پشت هر رفتار، هر تصمیم، هر انگیزه ای، یه نیروی پنهانی هست. درواقع مسلط شدن به این نیروی پنهان، مسلط شدنبه زندگیه! یعنی میشه تجربه زندگی رو اونطوری که میخوایم درست کنیم.
منظورم قانون جذبه؟
نه! خود قانون جذب هم زیر مجموعه‌ی این موضوع هست و اینجا میتونین تعیین کنین که قانون جذبی وجود داشته باشه یا نه!
این نیرو که برای اکثریت ناشناخته س، سیستم باورهای شماست.
سیستم باورها چیه؟!
چطور تشکیل شده؟!
کِیا متزلزل میشه؟ 
میشه عوضش کرد؟ چطور؟! 
و ...
تو این
چطور پیشرفت کنم ؟ شاید این سوالی باشه که مرتب از خودتون بپرسید .
جواب این سوال هم چیزی جز تلاش برای کسب مهارت های جدید  و امتحان کردن دانش و آموخته های قبلی هست . 
پس لطفا دست از آرزو کردن و ... بردارید و بچسبید به یاد گیری چیزای جدید . 
کابل شارژر که غلط خریدم رو اومدن در خونه تحویل گرفتن و بردن، دوسه متری که رد کردیم و نپیچیدیم با دویست سیصد متر دور زدن برگشتیم. ولی چطور میشه یه عمر رو برگشت؟
یه آجر اشتباهی وسط یک دیوار رو چطور میشه درآورد ؟
قاعده ی توبه ی مبدل السیئات بالحسناتی که دنباله ی اشتباه گذشته ی تو رو به حسنات مبدل کنه چیه!
چطور فردی رو پیدا کنم که دوست دارم؟اغلب افرادی که ازدواج نکردند یا در روابط خوبی نیستند معمولا میگن من چطور میتونم اون فردی رو پیدا کنم که مثل خودم باشه و چیزایی که دوست دارم توی اون رابطه اتفاق بیوفته؟برای رسیدن به چیز هایی که میخوایم باید نیروی جذابیت درونی مون رو بالا ببریم تا با آدم های بهتری در زندگیمون رو به رو بشیم و هم خودمون از زندگی با اون افراد لذت بیشتری ببریم و هم دیگران از بودن با ما لذت ببرند.این خودش یک لذت بزرگ هست که فرد بدون
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ اول خسته کننده صحبت نکنیم!
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ در مقاله پیشنین یعنی چرا خسته کننده صحبت می‌کنیم؟ به این موضوع پرداختیم که دلیل این موضوع چیست و البته ممکن است که خود ما نیز جزو این دسته از افراد باشیم که خسته کننده صحبت می‌کنیم و برای این که فن بیان خوبی داشته باشیم و جذاب  صحبت کنیم باید نکاتی را رعایت کنیم که در این مقاله به آن اشاره خواهیم کرد.
ادامه مطلب
درست در حالی که اشرف‌غنی سرگرم یک معامله است که چطور وزارت بفروشد و مشروعیت بخرد، و عبدالله در جستجوی اینکه چطور سوگند خود را با ریاست شورای عالی مصالحه، معامله کند، تروریستها به شفا خانه نسایی ولادی دشت برچی حمله کرده تمام شفاخانه را اتاق به اتاق با خیال راحت، گشتند و زنان در حال زایمان...
ادامه مطلب
چطور هیجان نامزدی را حفظ کنید؟
زناشویی

سایر خبرهای : زناشویی و همسرداری
: اشتراک گذاری
 
 
وقتی با اجازه خانواده ها با فردی که به او علاقه دارید و برای زندگی اینده انتخاب نموده اید نامزد می شوید تصور می کنید روز ابرها راه یم ریود و انقدر احساس خوب وهیجان انگیزی دارید که دوست دارید همواره آن را حفظ کنید.
ادامه مطلب
سلام،
خوب شکر خدا خونه اوکی شد تقریبا، همون خونه نقلی که صاحبخونه است یه خانم بیوه به همراه دخترش بود. یک شرط وشروط داشتن برا رفت و امد که من بهشون کمی حق دادم اولا منو نمیشناسن هنوز دوم اینکه مستاجر قبلی که یه خانم با شرایط من بوده خیلی اذیتشون کرده و صدای کل همسایه ها رو دراورده.
داداش تایید کرد که کوچه امن، چون بالاشهر هم هست جای خوبیه، اروم خلوت وبی صدا، داداش سومی یه حرف خوبی زد، برگشت به اقای املاکی که برادر همون خانم هم میشد گفتش: مگه یه
سلام
 
امروز صبح داشتم صبحونه درست میکردم این همخونه ایم sid هم پیداش شد. همینجوری کله ام تو کار خودم بود و ازش پرسیدم دیشب چطور بود. چون دیشب یه دور همی بود معمولا بعد این که یکم الکل میخورن میزنن بیرون میرن این club های شهر. منم تو خونه پیششون بودم. من خودم beer غیر الکلی دارم همیشه که فقط یه چیزی دستم باشه. اونام اوکی ان با این موضوع. 
بگذریم. گفتم که چطور بود دیشبت. گفت خوب بود طرفای دو برگشتیم و هر کسی یه وری رفت و .... داشتم برمیگشتم یه چیزی بشورم و
یادمه قبلا وقتی افزایش قیمت نان صورت می پذیرفت لااقل تا چند ماه نان ها با کیفیت تر و بزرگتر می شد و با گذشت زمان آب می رفتند. جالبه جدیدا برعکس شده. هم قیمت نان بالا می رود و هم اندازه و کیفیت نان کاهش می یابد. نمی دانم این همه خوشی هم زمان را چطور با هم داشته باشیم و از سرخوشی نمی ریم.
قیمت بنزین هم که اضافه شد. واقعا این ملت چطور باید این همه هزینه را تحمل کنند؟ چطور این همه هزینه ها را بالا برده اند ولی درآمدها نه تنها زیاد نشده است بلکه کاهش هم
آموزش کامل بورس
اینجا شما یاد می‌گیرید چطور بهتر سرمایه‌گذاری کنید، چطور درست و به‌موقع تصمیم بگیرید و در نهایت چطور درآمد بیشتری از بورس کسب کنید. در مرکز آموزش مفید سبقت آزاد است! همین امروز شروع کنید.
چه چیز هایی در گام اول اموزش بورس بخوانیم :
میخواهم در بورس سرمایه گذاری کنم اما نمی دانم چه کار باید بکنم؟!چطور نزدیکترین کارگزاری بورس را به خود پیدا کنیم؟آیا بورس قمار است ؟ حکم شرعی بورس چیست ؟ (+ویدئو)سود و درآمد سرمایه گذاری در بورس چق
آموزش کامل بورس
اینجا شما یاد می‌گیرید چطور بهتر سرمایه‌گذاری کنید، چطور درست و به‌موقع تصمیم بگیرید و در نهایت چطور درآمد بیشتری از بورس کسب کنید. در مرکز آموزش مفید سبقت آزاد است! همین امروز شروع کنید.
چه چیز هایی در گام اول اموزش بورس بخوانیم :
میخواهم در بورس سرمایه گذاری کنم اما نمی دانم چه کار باید بکنم؟!چطور نزدیکترین کارگزاری بورس را به خود پیدا کنیم؟آیا بورس قمار است ؟ حکم شرعی بورس چیست ؟ (+ویدئو)سود و درآمد سرمایه گذاری در بورس چق
آموزش کامل بورس
اینجا شما یاد می‌گیرید چطور بهتر سرمایه‌گذاری کنید، چطور درست و به‌موقع تصمیم بگیرید و در نهایت چطور درآمد بیشتری از بورس کسب کنید. در مرکز آموزش مفید سبقت آزاد است! همین امروز شروع کنید.
چه چیز هایی در گام اول اموزش بورس بخوانیم :
میخواهم در بورس سرمایه گذاری کنم اما نمی دانم چه کار باید بکنم؟!چطور نزدیکترین کارگزاری بورس را به خود پیدا کنیم؟آیا بورس قمار است ؟ حکم شرعی بورس چیست ؟ (+ویدئو)سود و درآمد سرمایه گذاری در بورس چق
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
سلام:)
خوب خسته وکوفته طوری با بدن درد برگشتم خونه، کارای حسابم رو دختر عمه سریع ردیف کرد و صنف هم برام امضا زدن که من توی بندر ساکن و مشغول کارم که دسته چکم هم بیاد، که بتونم باهاش اون چک ضمانتی مبلغ بالایی رو که شرکت ازم خاسته رو خودم بدم، چون مبلغ یک میلیارد تومن بود نمیتونستم از خانواده بخوام همچین ریسکی رو بکنن، برا همین تلاشم کردم که دسته چک به خودم بدن که خیلی هم سخت بودولی شکر خدا انجام شد، مثلا نوبتم شده بود توی بانک بعد باید یک معرف ام
آسانسور مسافربر چطور کار می‌کند؟
یک آسانسور حمل مسافر در حدود ۲۳۰۰ کیلوگرم وزن دارد این آسانسور حدود ۱۶۰۰ کیلو را حمل می‌کند. در یک ساختمان بلند، آسانسور ماشین‌آلات مورد نیاز را بالا و پائین می‌برد که وزنش ۱۴۰۰ کیلو یا بیشترمی‌باشد.
ادامه مطلب
زیاد شنیده‌ایم که هر کس از  پنجره ذهن خودش به دنیا نگاه می‌کند. داشتم فکر می‌کردم که خودم چطور دارم به دنیا نگاه می‌کنم. پنجره ذهنم چه شکلی است؟ دنیا را چطور نشانم می‌دهد. دنیا را چطور قضاوت می‌کنم؟ با چه عینکی جهان را می‌بینم؟ به نظرم سوالی است که ارزش فکر کردن دارد.
ادامه مطلب
آموزش کامل بورس
اینجا شما یاد می‌گیرید چطور بهتر سرمایه‌گذاری کنید، چطور درست و به‌موقع تصمیم بگیرید و در نهایت چطور درآمد بیشتری از بورس کسب کنید. در مرکز آموزش مفید سبقت آزاد است! همین امروز شروع کنید.
چه چیز هایی در گام اول اموزش بورس بخوانیم :
میخواهم در بورس سرمایه گذاری کنم اما نمی دانم چه کار باید بکنم؟!چطور نزدیکترین کارگزاری بورس را به خود پیدا کنیم؟آیا بورس قمار است ؟ حکم شرعی بورس چیست ؟ (+ویدئو)سود و درآمد سرمایه گذاری در بورس چق
واقعا غروبای پاییز و زمستون رو باید رفت بیرون. امروز رفتیم چای خوردیم و تیرامیسو؛ بعدش هم رفتیم ناروین گل دیدیم و جاعودی گرفتیم. میخواستم گلدونم بگیریم که فعلا نخریدیم چیزی.
شبم اومدم چیزکیک درست کردم، فردا صبح میخوریم ببینیم چطور شده، الانم که برم واسه آنا کارنینا .
پ.ن: شکر خدای را.
داستان شیطان چه مى کند؟
گویند در زمان دانیال نبى یک روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر شیطان چه کرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یک طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، کار خوب بکنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیال پرسید: چطور نمى گذارد؟ آیا لشکر مى کشد و با شما جنگ مى کند و شما را مجبور مى کند که کار بد کنید. مرد گفت : نه ، این طور که نه ، ولى دایم ما را
     احوال پرسی این چند روز خانواده از من و نگرانی شون از اینکه اصلا چطور میرم سر کار و چطور میام ثابت کرد که نگرانی ها و مشکلات فک و فامیل به طور کل [به قول شاخدار] پهنای باند دغدغه های پدر و مادر عزیز رو پر کرده و اصلا کسی این وسط حواسش به ما نیست و اصلا چه جای شکایت؟  زندگی و اعصاب و وقت و همه چیزمون فدای سرور و سالار ما، خاندان مامانم اینا.
گاهی کار اشتباهی می کنی و پشیمان می شوی. شاید راه جبرانی باشد برای جبران این اشتباه. اما گاهی این اشتباه را تکرار می کنید. بارها تکرار می کنی. در این صورت چطور ممکن است راهی برای جبران اشتباه وجود داشته باشد؟
دلم می خواهد به او بگویم من را ببخشید به خاطر تکرار اشتباهم. ناراحت نباشد به خاطر ناراحتی که من برای او پیش آوردم. می دانم اشتباه می کنم. می دانم آخر هر اشتباهم به بد سرانجامی می رسد نمی دانم چرا هی تکرارش می کنم. امیدوارم او انقدر بزرگوار و
فاصله ی شان ...نزدیک ..به اندازه دو‌قدم....که هیچ‌کدامشان دل پیمودنش‌...دل زیر پا گذاشتنش را‌ ندارند...
به هم‌نگاه میکنند ...دزدیده؟؟؟
نه ...!آنقدر به هم‌ خیره میشوند ...تا دلتنگی از چشم هر دو‌ مثل اشک کوچک اما داغی روی گونه هایشان بچکد ...
میدانی...هردو محتاجند به گرمای ..._آغوش که نه_...دست هایشان حتی...میدانی این روزها ...هردو‌پر از خستگی ...پر از دلهره اند و ...و شانه های او ...و سینه ستبر دیگری ..‌.میتواند جان به جسم و روح نیمه جان هم ببخشد ‌‌‌...
زبان ح
به گزارش خبر فوری به نقل از ایسنا، به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، جورج بوش پسر این اظهارات را در نشستی در ابوظبی، پایتخت امارات مطرح کرد که توسط موسسه میلکن که یک اندیشکده اقتصادی مستقر در کالیفرنیا است، برگزار شده بود.وی گفت: ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه یک انسان خودخواه است. او نمی‌تواند فکر کند که چطور دو نفر می‌توانند برنده شوند. او تنها فکر می‌کند که چطور خودش بنده شود و دیگری ببازد.
یک زوج جوان برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا عازم کشوری اروپایی شدند. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟ 
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم. 
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ 
پسر گفت: نه.

چطور با شکست عاطفی مدارا کنیم؟
  
هیچ‌چیزی به صورت اتفاقی در زندگی انسان روی نمی‌دهد و همه چیز نظمی الهی دارد‎
 
چطور با شکست عاطفی مدارا کنیم؟مهم‌ترین مسئله برای مقابله با از دست دادن عملکرد عادی روزمره است.
ادامه مطلب
یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 
به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 
افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 
من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 
دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 
 
 
تایپ این مطلب رو در حالی شروع میکنم که مطمئن نیستم چطور میخوام انجامش بدم، چطور قراره پیش بره و چطور میخواد تموم بشه!
هوم! خب، روش خیلی جالبی برای تولید محتوا نیست ولی بالاخره باید از یک گوشه ای شروع کرد دیگه!
ماجرا از این قراره که میخوام درباره ی موضوعی صحبت کنم که خیلی وقت هست که در پستهای مختلف، پاسخ به کامنتها و یا در بخش گفتگو، وعده ی پرداختن به اون رو داده بودم اما هربار به دلیل بزرگ بودن و گستردگی موضوع، به سمت نوشتنش نمی رفتم. تا الآن!
ا
شب هایی که میترسم امشب کنار خواهرم بودم حالش بد شد من دیوانه شدم زنگ زدم به مادرم اومدن خونه بدنشون میلرزید بعد گفتن حالش که خیلی بد نیست یکم که گذشت به خودم اومدم من ترسیدم چون همه چیز رو دوباره دارم از دست میدم خواهرم دوباره حالش داره بد میشه از ایمان دورم و احساس خیلی بدی به این فاصله دارم خواهر کوچکترم داره به سن بلوغ میرسه و نمی دونم باید باهاش چکار کنم پدر و مادرم هر روز دارن شکسته تر میشن و من نمی دونم چطور باید با همه چیز کنار بیام احسا
 
اگر شما هم از اون دسته از افرادید که موقع درس خوندن عذاب میکشید و طعم لذت بردن از درس خوندن رو هنوز نچشیدید این پست از وبسایت انگیزان برای شماست در این پست توضیح میدیم که چطور با کیف و لذت درس بخونید و مطالعه کنید و خستگی و در موندگی برای شما بی معنی باشه پس با ما تا انتهای پست همراه باشید و یادتون نره نظرتون رو هم با ما به اشتراک بزارید
لذت بردن از درس خوندن
می‌خواستم برایت بگویم که چرا رفتم. دوست داشتم برایت تعریف کنم که چطور همه چیز به هم ریخت. که چطور همه‌ی دنیایم فرو ریخت. می‌خواستم بگویم که درست است که از بیرون همه چیز به نظر عادی می‌رسد اما از درون نابودم می‌خواستم بگویم که تو بدانی، که تو مثل دیگران فکر نکنی خوشی زده زیر دلم. می‌خواستم برایت بگویم که حالم خوش نیست. که فکر می‌کنم دیگر هیچ وقت حالم خوب نمی‌شود. می‌خواستم برایت بگویم که فکر می‌کنم همه‌ی این‌ها کفاره‌ی گناهم بوده. یا چه
تصوری از 40 50 روز حمام نرفتن دارید؟ از چندین ساعت خیس شدن و خیس ماندن زیرِ باران چطور؟ از 30 کیلومتر پیاده روی در ارتفاعات بالای دو هزار متر و در برف چند متری اون هم فقط طی 2 روز چطور؟ از کمین 12 و گاهی 18 و حتی گاهی 24 ساعت آن هم به تنهایی یا نهایتا دو نفره و با دو اسلحه ی کلاش فکستنی، در جایی که پر از گروهک و قاچاقچی مسلح است، تصوری دارید؟ آن وقت اصلا تصوری دارید اگر در این شرایط یک بار قاچاق عبور کند، مقصر اصلی و اولیه و ثانویه همان سربازی است که سر م
دیشب که داشتم سوغاتی های مادرشوهرمو نشون هیراد میدادم ,خوشحالی توی نگاهش میدیدم که گرفت پیشونیمو بوسید و رفت گوشیشو آورد اینترنتی پول زد به حسابم:) ,یجورایی تشویقم کرد باز هم از این کارا بکنم... داشتم میگفتم ,,, مادرشوهرم دیابت داره طفلکی ,منم تمام سوغاتی هایی که اوردم بدون قند و مفید بودن با یه روسری طرح سنتی شیک,... وقتی رسیدم تا دم ورودی امده بود استقبالم,خیلی خوشحال شدم که احترام میذاره واسم آش درست کرده بود و گرم صحبت که شدیم صحبت عروسی پیش
گفته بودم که باید بیشتر بیام اینجا و نذارم بیشتر از این، این بلاگ خاک بخوره. حالا اینجام ولی بدون حرف حساب.
پر از درگیر‌ی‌ها و کشمکش‌های ذهنی‌ام. نه از اونایی که میشه فکرشو کرد و حدس زد. نه. درگیری‌های ذهنی من بی‌خودترین و احمقانه‌ترین و کسل‌کننده‌ترین مشغله‌هایی که می‌تونه توی ذهن هر کسی وجود داشته باشه. اونقدر بی‌خود که حتی دوست‌ ندارم برای خودم بازخونی‌شون کنم. 
هر روزی که میاد، می‌گذره و تلف می‌شه، دارم تقلا می‌کنم و توی چارچو
شبیه وضعیت یه آدم مرگ مغزی که همه ازت نا امید می شن. با این تفاوت که منتظرن برگه رضایت نامه رو، خودت، با دستای خودت امضا کنی...
بعدش هم میان پشت شیشه می ایستن تا ببینن چطور نفس نفس زنان، دم و دستگاه ها رو از خودت جدا می کنی... که چطور به خودت خاتمه می دی...
 
+اهل مناسبت ها نیستم اما آرزوی "شادیِ عمیق" دارم برای اونایی که اینجا رو می خونن و برای اونایی که اینجا رو نمی خونن.
یه چیزی هست در وجود من ، شخص یا آدم نیست ، یه چیزی که ماهیتش درست مشخص نیست و نه از هویت و نه از جنسیت یا ماهیتش چیزی نمی دونم ، البته اون چیز یا موجود ، شاید درون خیلی های دیگه هم باشه ، ماهیتش رو نمی شناسم اما متوجه چیز خیلی تلخی شدم ، اون کاری میکنه که من  به بهانه هایی که خودش درست میکنه یا یه جوری مثل بازی می مونه و اتفاقاتی که پشت سر هم برام می افته و  درش می افتم ، از هدف اصلی دور بمونم و انگار خبره این کار شده. در وجودم ، من رو با همه دشمن میک
چطور دوست داشتنمان را به شوهرمان نشان دهیم
پس از سال‌ها، یکی از دوستان قدیمی‌ام را دیدم. محل کار همسرش به شهر ما منتقل شده بود و خانواده کوچک‌شان تصمیم گرفته بودند در شهر جدید، شرایط متفاوتی را تجربه کنند. نکته جالب برای من رابطه بین این زوج پس از سال‌ها زندگی مشترک بود. خانم و آقا بسیار محترمانه و عاشقانه با همدیگر رفتار می‌کردند. مشخص بود رابطه دوطرفه محکمی برقرار است که بعد از 10 سال زندگی مشترک، این میزان خوشبختی به چشم می‌آید. مطمئنا
محبت ها و ارادت ها و تحویل گرفتنهایی که به خاطر امنیت شغلی و منافع شخصی هست حالم رو بهم میزنه...
چطور بعضی دخترها و پسرهایی که به خاطر زیبایی شون یا موقعیت اجتماعی شون یا موقعیت اقتصادیشون یا هر چیزی که باید توی این دنیا گذاشت و رفت بهشون محبت میکنن، اون محبت و توجه رو جدی میگیرن...
چطور بالا نمیارن؟!!!
حالم از بعضی از توجه ها بهم میخوره...
 
من دیشب یه دعای دیگه کرده بودم انگار خط رو خط شد
امروز ی مریض اومد ک ۹ تا دندون دو کوادرانتشو کشیدم:/
ولی به اندازه کشیدن یه عقل درست حسابی لذت نداش.‌
بجز قسمت بخیه که کانتینیوز زدم واسه اولین بار و خیلی ذوق کردم**)
(بماند ک هرچی فکر میکردم یادم نمیومد گره اخرو چطور باید بزنم و به همه هم گروهی هام متوسل شدم تا اخرش باهم فکری یادش اومد یکیشون ) :))))))
من دیشب یه دعای دیگه کرده بودم انگار خط رو خط شد
امروز ی مریض اومد ک ۹ تا دندون دو کوادرانتشو کشیدم:/
ولی به اندازه کشیدن یه عقل درست حسابی لذت نداش.‌
بجز قسمت بخیه که کانتینیوز زدم واسه اولین بار و خیلی ذوق کردم**)
(بماند ک هرچی فکر میکردم یادم نمیومد گره اخرو چطور باید بزنم و به همه هم گروهی هام متوسل شدم تا اخرش باهم فکری یادش اومد یکیشون ) :))))))
هنوز هم برام قابل هضم نیس ولی از  96.11.1 تا الان چیزی حدود یه سال و نیم باید میگذشت تا بفهمم چقد تغییر کردم و مطمئنم اگه تایم کمتری میگذشت محال بود بتونم قبول کنم این واقعیتو.
نمیخام و نمیتونم راجع به خوب یا بد این تغییرات یکی دوساله حرف بزنم ولی کاملا مشهوده برام که از اون محمدحسین دوسال قبل فقط یه سایه خیلی کمرنگی مونده. واقعا آدم چطور میتونه سخت معتقد باشه به پایبندی به اصول ثابتش و تو یه سال نصفشونو زیرپا بزاره؟
چطور؟؟
آیا سرنوشت انسان از پیش نوشته شده؟ یا اینکه انسان همیشه میتونه همه چیز رو تغییر بده؟
ژنتیک ما چقدر در موفقیت و شکست و سلامتی و بیماری ما دخیله؟!

یافته های جدید اپی ژنتیک نشون دادن که ما میتونیم حتی ژنهامون رو دستکاری کنیم!
چطور؟
این داستان اسرار آمیز رو اینجا بخونین...
یک  از مهم ترین لازمه تحقق رویاها و پیوستن به آرزوهایمان این است  که پول در جیبمان داشته باشیم و برای داشتن ثروت بی‌حدوحصر، باید بدانیم که چگونه می‌توانیم راه های مهربان بودن با پول را دریابیم و چطور درآمدمان را خرج کنیم و همچنین مهارت‌های لازم برای انجام شغل را داشته باشیم.
 
در این مقاله نکاتی را مطرح می‌کنیم که نشان می‌دهد چطور با پول مهربان باشیم.لازمه تعبیر رویاها و به حقیقت پیوستن آرزوها این است که پول در جیبمان داشته باشیم و برای
برای بابا من یک اسمِ درِگوشی انتخاب کردم "شفِ اعظم"!!! از دست شبیخون های بابا به آشپزخونه من هیچ وقت رغبتی برای درست کردن غذا ندارم.
امروز بعد از سه روز که ماه بانو نیست و بقول قدیمی ها اجاق آشپرخونه ما خاموش بوده و من خسته از غذاهای هردمبیل و حاضری طور،تصمیم گرفتم یکمی یانگوم بازی در بیارم،کور خوندید اگر حدس میزنید که شف اعظم حاضر به خوردن عذای من بشه،درواقع دیروز خودش برای خودش غذا درست کرد و منم لب به غذاش نزدم و قرار شد امروز برای خودم غذا ب
سلام
ما (خواستگارم و بنده) ان شاء الله بزودی عقد میکنیم. چیزی که هست اینه که ما ماشین نداریم و دلم میخواد در آینده اگر کار هم نکردم بتونم با برنامه ریزی درست به همسرم توی پس انداز کردن درآمدش کمک کنم و بتونم مدیریت مالی خوبی رو داشته باشم.
لطفا به من بگید ،اگر ما رو ساکن در یک شهر کوچیک و ماهیانه با درآمد میانگین 3 تومن در نظر بگیرید، چطور برنامه ریزی کنم که بتونیم در یکی دو سال ماشین بخریم؟
ممنون
ادامه مطلب
چطور مربای به خوش رنگ و خوش طعم بپزیم؟ 
مربای به یکی از خوشمزه ترین و پر طرفدارترین مرباهاست که قسمتی از شیرینی مربا از طعم خود میوه به می باشد و با توجه به اینکه در تمامی فصول سال موجود می باشد هر زمان که بخواهید می توانید مربای به تازه و خوشمزه ای درست کنید.
مواد لازم برای مربای به
میوه به:750گرم
شکر: 750 گرم
آب : 60 میلی لیتر
چوب دارچین :یک تکه
لیمو عمانی :2 عدد
آب لیمو :مقداری

ادامه مطلب
چطور مربای به خوش رنگ و خوش طعم بپزیم؟ 
مربای به یکی از خوشمزه ترین و پر طرفدارترین مرباهاست که قسمتی از شیرینی مربا از طعم خود میوه به می باشد و با توجه به اینکه در تمامی فصول سال موجود می باشد هر زمان که بخواهید می توانید مربای به تازه و خوشمزه ای درست کنید.
مواد لازم برای مربای به
میوه به:750گرم
شکر: 750 گرم
آب : 60 میلی لیتر
چوب دارچین :یک تکه
لیمو عمانی :2 عدد
آب لیمو :مقداری

ادامه مطلب
از تمام امروز فقط یک ساعت سر پا بودم...باقیش همه به خودم استراحت دادم...
ظهر که رفتم توی اشپزخونه...داشتم اشپزی میکردم که همخونه گیاه خوار هم اومد...
داشتم گوشت رو جدا میکردم که بریزم توی قیمه که چشمش افتاد سمت قابلمه....
بدجنسی بود اما گفتم به درک که گوشت رو دید و شاید حالش بد شه...
مگه من مسلمونم بقیه همه چیزو میپوشونن که حال من خوب باشه؟
باقی روزم فقط حرص خوردم...
دوستای سابقم پیام دادن یه دختری اومده خیلی مثل تو هست...یکیشون گفته فقط اخلاقش مثل تو ه
 
- ببخشید ...
- بیا اینجا عزیزم.
- خب چطور بود؟
- خیلی خوب. اول رفتیم اسکله، بعد ...
- چطور بود؟
- خیلی خوب.
- رفتیم اسکله، بعد الد سیتی.
- تو از الد سیتی خوشت نمیاد؟ مگه نه؟
  با دوستات خوش گذشت؟
 خوش گذشت با دوستات؟
 پسر خوبی بودی؟
 پسر خوبی بودی.
 پسر خوب مامانی بودی.
 
الان که دارم مینویسم رو به بیهوشیم و ساعت ۵:۱۵ صبح. از دیروز که شروع کردم به خوندن کتاب تا الان مشغول خوندنش بودم. شبا چقدر خوبه خوندنو کار کردن ادم یسره کار میکنه همه جا ساکت بدون هیچ حواس پرتی. با مها نشسته بودیم رو میز اشپزخونه. یروز دلتنگ این روزا میشم. میدونم... بگذریم میخوام بخوابم هشت بیدار بشم و کتاب تموم شد فقط پیوستهاش مونده. کتاب بدی نبود. با تولستوی اشنا شدم هرچند ازش چیزای بیشتری خودم میدونستم. احساس کردم یسری چیزارو نگفته بود نمیدو
چطور یه شغل با درآمد مناسب یاد بگیرم ؟  این سوالیه که حداقل یک بار از خودتون پرسیدید.
من خودم یه حرکت زدم و جالب بود.
چند وقت پیش به سئو علاقه مند شدم و بعد کلی خرج الکی و ... متوجه شدم یه آموزش با قیمت مناسب هست .
لینک آموزش رو واستون گذاشتم . واقعا کلی چیز ازش یاد گرفتم به شما هم پیشنهاد میدم برید ببینید .
 
https://www.sourcebaran.com/پکیج-صفر-تا-صد-آموزش-سئو-و-بهینه-سازی-بص.html
تو این سفر آخری که داشتم کارهایی رو کردم که قبلا فکرشون رو هم نمی کردم :دی
ولی درست تو اوج شادی و بزن و بکوب ی لحظه دلم می گرفت
خوشحال نشید
هیچم اینطور نبود که از این نوع شادی احساس سرخوردگی و پوچی بکنم
از این دلم می گرفت که چرا مردم کشور من نباید آزاد باشند برای همین شادیا و دلخوشیای کوچیک
چرا باید شادی رو تو جای دیگه ای جستجو کنند
چرا باید اینهمه عقده ای و سرکوب شده تربیت شده باشند/ باشیم
به قول پرویز پرستویی همه که امکانات فضانوردی ندارند
اون
سلام
خانم های شاغل چطور برنامه ریزی میکنند برای زندگی شون؟، مثلا بچه ها رو کجا میسپارن؟، یکی مثل من که خواهر نداره و روش تربیت مادرش رو دوست نداره، باید چیکار کنه؟، کی ها غذا درست میکنید؟، خانم ها لطیف اند چطور خستگی ها و دغدغه هاتون رو میذارید میاید داخل!؟
اصلا یه سوال مهم تر، وقت هایی که از درد پریودی نمیتونید خم و راست بشید سر کار چیکار میکنید؟، دانشجو معلمم و مجرد، اما برام سواله.
مرتبط:
آموزش تنظیم وقت و تقسیم انرژی در زندگی زنان شاغل
اخم نکن به روزگار فرزند آدم...چطور دلت می‌آید؟!روزگار را من و تو می‌سازیم...بیتابی پاییز را هم بگذار به حساب پریشانی او در غم بهار...ما لابه‌لای سرزمین دلمان بذر محبت کسی را کاشتیم که بودنش امان است برای زمینی‌ها، آسمانی‌ها...صاحب‌الزمان است او...درست که یوسفمان را در کوچه‌های غفلت دل گم کرده‌ایم اما با همین دلواپسی‌های کال،این درخت‌ها که زرد شده‌اند روزى سبز می‌شوند.اخم نکن به روزگار، فرزند آدم...خورشید همین حوالی است…
باید ها و نبایدهای دستورات زندگی در برنامه ای به نام دین برای ما فرستاده شدهحجاب مقوله ای هست که باید های زیادی به همراه داره
اما متاسفانه سلیقه ای با این امرمهم برخورد شده
متوجه نمیشم وقتی خوردن مشروب و زنا و ... حرام هست، چطور میشه که کشف حجاب و بی حجابی آزادی بحساب بیاد! 
فرق حیا در مسعله حجاب و حیا در بقیه مساعل چی هست؟
چطور میشه که لواط و زنا و انواع فسق و فجور در نظر عام، زشت و کریه جلوه کنه؛ اما بی حجابی یک امر پیش پا افتاده باشه! 
واقعا مه
(قصر ذهن من-1)
 
 
تایپ این مطلب رو در حالی شروع میکنم که مطمئن نیستم چطور میخوام انجامش بدم، چطور قراره پیش بره و چطور میخواد تموم بشه!
هوم! خب، روش خیلی جالبی برای تولید محتوا نیست ولی بالاخره باید از یک گوشه ای شروع کرد دیگه!
ماجرا از این قراره که میخوام درباره ی موضوعی صحبت کنم که خیلی وقت هست که در پستهای مختلف، پاسخ به کامنتها و یا در بخش گفتگو، وعده ی پرداختن به اون رو داده بودم اما هربار به دلیل بزرگ بودن و گستردگی موضوع، به سمت نوشتنش نمی
تو برای من شبیه ادبیات بودی. 
معشوقی که بی‌دلیل و بی‌بهانه رها کردم. رها کردن بی‌دلیل وجه اشتراکتان بود. آن‌قدر آرام اتفاق افتاد که حتی درست به خاطر نمی‌آورم چطور و چه زمانی به انتهای مسیر خود رسید و آن‌قدر بی‌دلیل که هنوز بعد از تمام روزها و ماه‌ها دلم نمی‌خواهد از خودم بپرسم که چرا. 
 
- پیاده رفتن قسمتی از مسیرم که به ناچار از کوچه‌ی قدیمی‌تان گذشت وقتی که تمام مدت باران می‌بارید، بهانه نوشتن این جملات بی‌معنا..
احساس میکنم ما آدمها همیشه به نوشتن کارهای روزانه و ماهانه و سالانه مان نیازمندیم ... به این نیازمندیم که بیاییم کارهای روز بعدمان را حداقل روی یک کاغذ باطله بنویسیم تا بدانیم فردا را قرار است چطور بگذرانیم .
 
 
 بدون برنامه روز را شروع کردن ، مانند آن است که به یک شهر سفر کنیم و ندانیم قرار است کجا ها را ببینیم و در چه مکانی اقامت داشته باشیم ! و بیخیال عالم و آدم ، دست هایمان را پشتمان قفل کنیم ، بیخیال تر راه برویم و بگوییم :
 حالا می رویم ببی
بسم الله الرحمن الرحیم 
 
روزهای هفته رو‌گم کردم،خیلی هم نیازی بهشون نیست، من با تاریخ ها کار میکنم، شیفتها بر اساس تاریخه،روزهای تعطیلم روزهایی که سر کار نمیرم،هرچند برای بقیه مردم وسط یه هفته ی غیرتعطیل و اداری باشه..
علی ایحال،روزهای هفته رو گم کردم..
از اینور هم بعضی چیزها رو هم فراموش کردم،کانه انگار از اول توی وجودم نداشتمشون، نمیدونم چرا اینطور شده،الان چند روزیه درک بعضی چیزا برام سخت شده،میگم چطور میشه آخه؟چطور ممکنه آخه؟!چطور ه
تحت تاثیر حرفای بچه ها که میگفتن نون تو اینه که گل بکاری توخونه و
بعد بفروشی،چون خالصه قیمت بالایی ازت میخرن وفلان،برگشتم به بابام 
گفتم بابا ی کارپردرآمد بگم پرورش گل تو خونه ! گفت چه گلی دخترم؟
گفتم گل دیگه،ماری جوانا واینا گف از کار تو فتا ب پرورش گل رسیدی
همین مونده بری ساقی گل بشی چشمم روشن
+ولی خب جدای از شوخی ی چندتا کارهست خیلی خوشم میاد ازشون
یکیش گلخونه داشتن پر از گلای رنگارنگ بعد سقفشم چترای رنگی رنگی باشه
یکیش کتابفروشی پر از کت
امروز نمی خوام خیلی بنویسم
تمام توجه ام قبل از جواب به درک سوالیه که میگه:
چطور این همه اصرار در جوامع مدنی وجود داره 
که ثابت قدم باشیم، در حالی که هیچ چیز ثابت نمیمونه؟
چطور میشه انتظار داشت در جهانی مملو از تضاد همیشه
یکسان عمل کرد؟
چی شد که ثبات رفتاری این همه ارزشمند شد؟
در خالی که هیچ دو موقعیتی تو زندگی یکسان نیست
و نمیتونه عکس العمل یکسانی هم انتظار داشت؟
شاید این سوالا شروع باز تعریفی دیگه باشه !!
 
 
آموزش کامل بورس
اینجا شما یاد می‌گیرید چطور بهتر سرمایه‌گذاری کنید، چطور درست و به‌موقع تصمیم بگیرید و در نهایت چطور درآمد بیشتری از بورس کسب کنید. در مرکز آموزش مفید سبقت آزاد است! همین امروز شروع کنید.
چه چیز هایی در گام اول اموزش بورس بخوانیم :
میخواهم در بورس سرمایه گذاری کنم اما نمی دانم چه کار باید بکنم؟!چطور نزدیکترین کارگزاری بورس را به خود پیدا کنیم؟آیا بورس قمار است ؟ حکم شرعی بورس چیست ؟ (+ویدئو)سود و درآمد سرمایه گذاری در بورس چق
بدون شک چنانچه شما دارنده توان ومهارتی باشید , دوست دارید به سایر افراد انتقال دهید یا به سایرافراد اطلاع دهید که چه مهارت ها یا این که دانشی بدست آورده اید . از این رو می‌توانید با نوشتن یک مقاله کلیه این مورد ها را به وقوع پیوستن اعطا کرد . پس با یک مقاله معنی و علم نو ی را به گوش مخاطبتان میرسانید .از جمله مسائلی که میتوانید با استعمال از یک مقاله ارائه دهید , مطالعه و یادداست برداری و چگونگی رابطه با مخاطب , چگونگی عامل در باب یک مسئله و رشد ا
سلام
من یه سوال داشتم ازتون، میخواستم بدونم که شماها عمیقا از زندگی تون راضی هستین؟، میخوام بدونم اگه راضی هستین چطور بهش رسیدین و اگه نه چرا؟، یا مثلا چطور به زندگی نگاه میکیند که آسون میگیریدش؟، راستش من خیلی دو دلم که رشته پزشکی رو بخونم برا پولش یا نه؟
از یه طرف میگم حس خوبیه از یه طرف میگم آخه از کجا معلوم من زنده بمونم تا 20 سال دیگه که بتونم به درآمد بالا برسم؟، میگم اگه یه کار دیگه بکنم ممکنه به اون درآمد نرسم، شایدم دیرتر برسم، ولی ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

میوه ها