نتایج جستجو برای عبارت :

تاکسی ها هم میتونن مهربون باشن.

بولداگ انگلیسی نژاد سگی با تاریخچه‌ای طولانی و عجیبه. این سگ برخلاف ظاهر خشن و گاهی وحشتناکش به شدت مهربون و دوست داشتنیه و کافیه مدتی رو باهاش بگذرونین تا عاشقش بشین.
سگ بریتیش بولداگ می‌تونه همراه خیلی خوبی براتون باشه و علاوه بر این یک سگ خانوادگی مهربون هم هست؛ بنابراین به آسونی می‌تونین از این سگ در خونه نگهداری کنین.
ادامه مطلب
خیلی یهویی سرم شلوغ شده،کلاسای دانشگاه از طریقِ اپلیکیشن برگزار میشه امروز از ۸ صبح تا ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر یه سَره به گوشی و هنزفری وصل بودم حتی ناهار هم نخوردم.دیروز هم همینطور و احتمالا تا آخر هفته کلاسامون واسه جبران این مدت فشرده برگزار میشه،تا دیروز تجربه کلاس های آنلاین رو نداشتم ولی برخلاف تصورم فهمیدم از کلاسای حضوری توی دانشگاه یکم خسته کننده تره چون فقط با شنیدن ویس و تایپ کردن سر و کار داری و دانشجوها زیاد نمیتونن اکتیو باشن م
واقعا حس فوق العاده ای داره، وقتی که لبخند فرشته مهربون رو می بینیم. 
امروز وقتی پس از هفته ها لبخند زیباش رو دیدم، ناخودآگاه منم لبخند زدم... 
همون لحظه همه چیز رو فراموش کردم، 
تمام غم و غصه ها رو... 
کاش هرگز منو ترک نکنه 
 
هم اکنون یکی از بامزه ترین دعواهای دنیا تو خونه ما در حال اجرا هست
کوثر و علی باهم دعواشون شده که کی گربه باشه. هر دوشون میخوان گربه باشن و اون یکی صاحبش باشه یعنی بازیاشون منو کشته
اخر به این نتیجه رسیدن هر دوتاشون گربه باشن و صاحب نداشته باشن. الانم صدای میو میو خونه رو برداشته
من کشیدم. می دونم چه دردیه ... فکر کن هیچی محلت نده ... هیچی ها ... اصلا انگاری که تو رو اون خلق نکرده باشه. انگاری فرشته ها خواسته باشن شیطنتی کنن و قاطیِ بقیه ی آدما، تو رو تفریحی ساخته باشن و فرستاده باشن زمین ... بی اذن خدا. 
نتیجه اینکه ... مهم نیستی براش. میشی عینهوی این بچه هایی که ناخواسته به دنیا میان ... هی نگات می کنه و هی میگه تو رو کجا دلم جا بدم آخه؟
خب، من کلن آدم حسودی هستم.
درمورد چیزایی که دوستشون دارم، دست‌ودل‌باز و جنگنده‌ام. یعنی اگه از یه‌چیزی واقعن خوشم بیاد دیگه بی‌خیال شدن برام بی‌معنی می‌شه. اما خب، دراین مورد مهربون‌ترم! اگه دیگران هم اون رو داشته باشن، چه دلیلی برای ناراحتی هست؟ خوشحالم می‌‌شم، البته خب اگه لیاقتش رو داشته باشن و قدر بدونن، وگرنه می‌خوام خفه‌شون کنم.
اما درمورد کسایی که دوستشون دارم، به‌طرز نفرت‌انگیزی حسودم! یعنی اگه یه موقعی مثلن عاشق یکی بشم ح
وجودت رو از هرچی نفرته پاک کن و سعی کن همه رو دوست داشته باشی. دوست داشتن آدمها و حرف نزدن پشت سرشون و مهربون بودن چیزیه که باید باشی.
تو باید این رو یاد بگیری و با همه مهربون باشی.
هرچی کینه هست از دلت بریز بیرون و جواب هر عصبانیتی رو با مهربونی بده.
خودت بهترین و مهربونترین مدل از خودت باش. این کافیه.
هربار که از پشت تلفن صدای پدرم رو میشنونم، مهربون تر و آروم تر از دفعه قبل باهام حرف میزنه ... امشب حتی صداش میلرزید و دلم میخواست همونجا بهش بگم نمیشد یه کم زودتر مهربون میشدی؟نمیشد؟نمیتونستی زودتر نرم بشی؟اون موقع که باید نرم میبودی...دلم میخواست اینارو فریاد بزنم و بهش بگم که این مهربونیت آزارم میده...بیشتر از هر چیزی توی این دنیای لعنتی
ممنون که دیروز انقدر ناز و مهربون برای نماز صبح بیدارم کردی
اگه تو بیدارم نمیکردی، حتما گرفتار شده بودم
از تو مهربون دیگه نیست
با وجود بی نیازی خودت به این نماز دست و پا شکسته ای که میخونم، فقط بخاطر خودم بیدارم کردی
خیلی خوشحالم کردی، خیلی تجربه شیرینی بود، هر جا که تو هستی، آرامش هست
ممنونم
 
بازم هوای خونمون عطر نفس هاتو می‌خوادصد تا سبد ترانه و قصه شبهاتو می‌خواد
اشکای دونه دونتون گوشه چشماتون رٙوونخونه هنوز تو رو می‌خواد مادربزرگ مهربون
چادر نماز گُل گُلی سر بُکنی توی حیاطواسه تموم بچه‌ها کلوچه رو کنی بساط
سماورت تموم روز خنده کنون قل می‌زنهعطر چاییت به دلهامون یواشکی پل می‌زنه
بازم صلوة ظهر شده تسبیح و مُهرتو بیارتٙهِ نمازت واسه ما کمی دعا بزار کنار
شنگول و منگول تو رو هنوز به یادم میارمشب هنوزم با قصتون سر روی بالش م
فکرشو بکن! سال دیگه این موقع، همه خانواده دور هم باشن...
 
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه...
 
مجردا به عشقشون رسیده باشن...
 
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن...
 
اون لبخندایی که از خونواده ها، ماه ها، شاید سال ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه
 
بعد همین جور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم
 
فکر کنیم و با خودمون بگیم:دیدی همه چی درست شد؟ دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
 
امیدوارم همه در سال جدید پیش رو به آ
تجربه ی گشتن توی دنیای تاریکی و بی پناهی، به من یاد داد که این دنیا پر از ناخوشایندیه. آدمایی که در معرض بدی، روحشان خط خطی شده و با این روح خط خطی توی دنیا قدم می زنن.
وقتی که آدم قوی باشه، مشکلی نیست. اما وقتی نباشه هست که می بینه چقدر دنیا آشفته ست... چقدر قلبا رو تاریکی گرفته...
خوبه مهربون بود، ولی مهمه مهربون عاقلی بود. لازمه که قاطی نشد با آدما تا قوی و قوی تر شد. تا قلبتو محافظت کنی  و بتونی مهربون تر باشه. مثل مهسای قبل. مهربونی توی دله. قرار
یه  پرنده دوست دارهآسمون  آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
 یه  پرنده دوست دارهخوب و مهربون  باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون  باشه
یه  پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
 یه  پرنده دوست دارهرو  زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه  پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
قانون اول:اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش ندهقانون دوم:در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورتهقانون سوم:هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقتقانون چهارم:سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداریقانون پنجم:در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزنقانون ششم:هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندارقانون هفتم:سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترسقانون هشتم:از بله گفتن
سلام احوالات شما چطوره
امروز براتون یک آموزش از جنس کودکانه دارم. آموزش نقاشی خرس مهربون
در ادامه فیلم آموزشی این خرس مهربون رو داریم. امیدوارم مورد پسندتون باشه.
برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
دریافت 
حجم: 7.38 مگابایت  
من سعی میکنم با همین چیزهای کوچیکی که دارم و به چشم خیلیا نمیاد خوشحال باشم،حتی با نداشته هامم خوشحال باشم(که فکر میکنم این یکی رو تقریبا دارم شعار میدم)ولی نمیذارم بخاطر چیزهایی که دست خودم نبوده پس زده بشم و سرزنشم بکنن و ترحم بهم داشته باشن یا حتی بالعکس.همه ی آدم های این دنیا دست خودشون نبوده که کجا به دنیا بیان!شهرستانی باشن،روستایی باشن،کلانشهر نشین باشن،ظاهرشون چه شکلی باشه،زشت باشن،خوشکل باشن،قابل تحمل باشن،هالیوود طور باشن،تو چ
شما هم وقتی دلتون گرفته یاد تموم نامهربونی ها ی دنیا میفتین؟چرا بعضی ها دلشون میخواد کل دنیا مهربون باشن..؟
شاید خیلی بچه ان..!
ی چیز دیگه..
تا حالا فک کردین ‌ک چقد ما کوچیکیم..؟!نسبت ب کهکشان..!
و کهکشان نسبت ب کل مجموعه هستی..
شاید از ی پرز تو هوا هم کمتر باشیم...!
نمیدونم خدا چجوری حواسش ب همه چی هست ..چه خدای خوبی داریم ک حواسش ب ما هست و مراقبمونه..شاید تو پرز  های ک خودمون تو هوا میبینیم یا تو ی برگ گل هم همچین دنیایی باشه و مثل ما آدما زندگی میکن
مبهم بهم زنگ زد حالم و بپرسه
گوشی و داد دخترعموش(خیلی شیرین زبون بود فکر کنم چهار پنج ساله بود) 
منم خیر سرم اومدم صدام و بچگونه کنم
صدام و نازک کردم کلی باهم حرف زدیم گوشی و داد به مبهم گفت چقدر صداش عجیب غریب بود!!!
برگشته میگه صداش شبیه هیولاهای مهربون بود
من=))
هیولای مهربان(^o^)
می خوام بنویسم و نمی دونم چرا دستم به نوشتن نمیره ... یعنی نمی دونم چی بگم ... چی بگم که مبادا آرامش خیال کسی رو به هم نریزه ...
گاهی توی زندگی آدم به آرامشی می رسه که وصف ناپذیره ... مثل آرامش یه دریای عمیق ... مثل آبی آسمون ... دریا موج های ریز داره ... آسمون هم ابرهای پر و پخش داره ... ولی جنس دنیای تو از جنس آرامشه ... بذار راحت باشم و حال و هوات رو توصیف کنم ... چشم می دوزی به خط افق ... جایی که دریا و آسمون به هم وصل شدند و معلوم نیست آبی کدوم پر رنگ تره ... نفس
_همیشه تو قلبم نگه ش میدارم ..._از ترس تنهایی؟؟
*لطفا آدما رو تو آب نمک قرار ندیم ...
برا روز مبادا...
اگه قراره نباشن ...اول از دلتون و بعد از زندگیتون پاکشون کنین ...نذارین امیدوار باشن که یه روزی شاید شرایط بهتر شه ...
اگه میدونین تو آینده اتون جایی ندارن ...بذارید برن ...این بودنای نیمه کاره و نصفه نیمه اس که آدما رو پیر میکنه ...
نذارید به جای مسخره و کوچیکی که تو قلبتون دارن و ممکنه فردا نداشته باشن دلخوش باشن ...
قانون اول: اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده!
قانون دوم: در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته!
قانون سوم: هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقت.
قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.
قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن.
قانون ششم: هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.
قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.
قانون هشتم
مدت ها از آخرین باری که صفحه ی بلاگفا رو باز کردم و تایپ کردم میگذره گاهی وقت ها نیازه آدمیزاد تاریخ رو دوباره تکرار کنه و برگرده به چیزها و کسایی که روزی رهاشون کرده و قصه ی اونهارو کامل کنه 
اینجارو ساختم چون همه ی ادمها حق دارن جایی رو داشته باشن که بتونن خیلی راحت خودشون باشن و از خودشون بگن 
پس سلام مزرعه ی آفتاب گردون 
یه چیزی رو فهمیدم حدود چند روز پیش.. از اون موقع حالم بده .. دیروز به حدی رسید که تو دسشویی شرکت 2 بار بالا آوردم.. 1 بار هم توی خونه بالا آوردم
بعدم یکم زودتر از شرکت رفتم خونه..  تو اسنپ بودم .. یه تاکسی سبز .. خدا خدا میکردم حالم دوباره بد نشه تا برسم خونه حداقل.. چند دیقه مونده بود برسیم که فهمیدم دوباره آب دهنم تندتند جمع میشه، خیلی خیلی سال بود بالا نیاورده بودم و حالتاشو یادم رفته بود!
تو ترافیک بودیم تو اتوبان! به راننده گفتم من حالم داره بهم می
گناه عقل رو زایل می کنه 
دوری از خدا عقل رو زایل می کنه
 
 
مواظب خودت باش اول، که پاک بشی
دوم، مواظب ارتباط با افراد دیگه باش، که آدما به اقتضای حال و باطنشون با تو رفتار می کنن .. یکی از چالش ها برای کسایی که می خوان در مسیر باشن، اونم مسیر قرب به خدا، اینه شناخت از دوست و دشمن داشته باشن .. و در ارتباطاتشون گمراه نشن .. و هر لحظه پناه ببره به خدا .. 
 
الهی چه پناهی بهتر از تو جستجو کنم .. بل الله مولئکم و هو خیرالناصرین
 
ساز و کار مغز یه سری انسان‌ها رو نمی‌فهمم. به شدت سعی می‌کنما ولی در مخیله‌ام نمی‌گنجه طرز برخوردی که دارن. مثلا نمی‌فهمم دان وقتی برنامه‌ی بیرون رفتنمون کنسل میشه و طی چهل دیقه‌ی گذشته داشته منو دلداری می‌داده چجوری یهو عصبانی میشه و داد می‌کشه سرم. یا نمی‌فهمم ممد چجوری وقتی می‌دونه ازش ناراحتم استوری اینستا رو سین می‌کنه و می‌ره. یا نمی‌فهمم غریبه‌ها چجوری میتونن اینقدر پررو باشن و تو اتوبوس به پهن‌ترین حالت ممکن بشینن. یا است
هروقت یک سال از ازدواج دونفر با همدیگه میگذشت مامانم میگفت خدارو شکر زندگیشون رو قلتک افتاده. یعنی بنظر مامانم و خیلی آدمای دیگه، آدما یک سال اول زندگی مشترکشون رو طبیعیه که با تنش سپری کنن و اگر بتونن اون مرحله رو پشت سر بذارن به یه ثبات نسبی میرسن و احتمال تغییر یا جهش ناگهانی در یکی از طرفین خیلی کمتر میشه. از این تغییرا که یهو یکیشون میگه احساس میکنم دیگه دوستت ندارم یا بدتر از اون، اینکه میگن من خیلی دوستت دارما ولی نمیتونم تحملت کنم و ک
هروقت یک سال از ازدواج دونفر با همدیگه میگذشت مامانم میگفت خدارو شکر زندگیشون رو قلتک افتاده. یعنی بنظر مامانم و خیلی آدمای دیگه، آدما یک سال اول زندگی مشترکشون رو طبیعیه که با تنش سپری کنن و اگر بتونن اون مرحله رو پشت سر بذارن به یه ثبات نسبی میرسن و احتمال تغییر یا جهش ناگهانی در یکی از طرفین خیلی کمتر میشه. از این تغییرا که یهو یکیشون میگه احساس میکنم دیگه دوستت ندارم یا بدتر از اون، اینکه میگن من خیلی دوستت دارما ولی نمیتونم تحملت کنم و ک
بسم الله مهربون :)
اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!
امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که م
خب دلم میخواد خیلی چیزا بگم اما نمیتونم ینی نمیدونم دقیقا از چی قراره گله کنم  درس ؟
خواب زیاد؟
با جان دادن خوابیدن و با سختی بیدار شدن؟
کلافه بودن و ندونستن و پشیمونی و ...؟!
نمیدونم واقعا ازبس تکراری شده ، میرم پستای سال قبلو میخونم چقدر درس میخوندم انصافا!
بیخیالش ...خلاصه میخوام بگم
+مهربون ترین
خوش اخلاق 
عزیزم
مناسبت قشنگی شد و من برای شما بنویسم
قربونِ توبرم ، آرامِ جان ، تولدِ وبِ محبوبت بر ما مبارک :)
همیشه باش و بنویس 
امیدوارم خوشبخت
بسم الله
وقتی عاشقی یعنی اینکه اگه دنیا رم بهت بدن ، اگه همه دنیا برات کف بزنن اگه همه مواظبت باشن اگه همه بهت افتخار کنن، اگه همه دوستت داشته باشن ، اگه همه بگن تو بهترینی....
ولی اگه اونکه باید، بهت نگاه نکنه ، هیچکدوم از اینها برات ارزش نداره... اخرش اشک تو چشمات جمع میشه و قلبت میشکنه..... اخرش.... تف توی این دنیا.... :"(
دلم برات تنگه.. و کم کم بوی فاصله داره به مشامم میرسه...
و مثل همیشه من کاری از دستم برنمیاد...
هو العشق
 
شروع : ساعت تقریبا 11:00 روز دوشنبه، 25 آذر 98، فردا همه مدارس تهران به علت آلودگی هوا تعطیل است.
داستان اسباب بازی 1 :
«شاید اونا از من باهوش تر باشن، شاید از من قوی تر باشن، ولی مطمئنم نمی تونن اندازه من تو رو دوست داشته باشن ...»
داستان فیلم عالی بود! شخصیت پردازی بی نظیر! واقعا پرداخت اینهمه کاراکترهای خاص که هرکدام انبوهی از حرف را داشته باشند برای زدن! در این دنیایی که شاید دیگر خیلی حرفی برای گفتن وجود ندارد، این انیمیشن اثبات کرد که
می‌دونید، بعضیا زیادی خوبن و هر کاری کنن نمی‌تونن قایمش کنن این خوبی رو. بعضیا زیادی مهربون و مودب و بزرگوارن، طوری که وقتی داری باهاشون حرف می‌زنی تپش قلب می‌گیری از استرس. بعضیا خیلی بزرگن، طوری که وقتی می‌بینیشون، مدام یاد کوچیکی خودت می‌افتی. موقع حرف زدن باهاشون به وضوح احساس حقارت می‌کنی در مقابلشون و به راحتی حس می‌کنی که فقط از روی بزرگواری خودشونه که دارن پرت‌و‌پلاهای تو رو گوش می‌دن، تحمل می‌کنن و با لبخند و مودبانه جواب م
و چنین بود که تمامی وبلاگ های فارسی زبان سطح کشور ...پر از ناله نوشته های نتایج کنکور کنکوری های ۹۸ شد ...
بیخیال بابا!وارد دانشگاه که بشین ...رتبه یکش با رتبه ۱۰ هزارش هییییییییییییییییییییچ فرقی نمیکنن...!
حتی از نظر اساتید ...
البته که شاید اونایی که رتبه های بهتری دارن تا چن وقت مغرور باشن جلو خودشون و منفور باشن جلو چشم بقیه‌..شایدم امتحان ترم یک رو از همه بهتر بدن اما از ترم دو همه عین چی تو چی گیر میکنین...به راحتی !
تجربه یک رتبه برتری رو جدی ب
چقدر مهربون تر میشد اگه بقیه ی نیاز هامونم مثل گرسنگی و تشنگی کلا انقدر خوب متوجه می شدیم، و انقدر خوب ابراز می کردیم!
واقعا بعضی وقتا مثل نوزادی که هنوز روش درست ابراز گرسنگی خودشو نمیدونه، و برای نشون دادن همه ی نیاز هاش از یه راه استفاده می کنه هستیم. حالا نوزاده اگر شانس بیاره و اطرافیان خودشون متوجه باشن که هیچ ، (اینو گاها شنیدم که گریه ی شیر خواستن بچه مون با گریه ی مثلا خوابش فرق داره:)) ) اگه نه باید همینجور هی گریه کنه که آیا کسی پیدا بش
سلام سلام وصدسلام امام رضای مهربون


سلام سلام وصدسلام امام رضای مهربون
مولای خوب وباصفا،فدات بشم آی آقا جون
ای امام رئوف ما،مهمون نوازو باصفا
قربون صحن وحرمت،آقای ما،امام رضا
بازم میخوام بیام مشهد،زیارت وپابوس تون
بیام ودردامو بگم،حاجت بگیرم ازتون
بیام زیارت وشما،دست بکشی روی سرم
والا دلم سبک میشه،هروقت که من میام حرم
اون لحظه های باصفا توی حرم کنارتون
انگار که تو بهشتم و مهمون بارگاهتون
لحظه های شیرینیه توی حرم پیش شما
فدا
در واقع رابطه دو نفر ربطی نداره که چقدر اون دو نفر شاخ باشن.
به این ربط داره که چقدر برای همدیگه مناسبن و با این حسی که از هم میگیرن هر کدوم چقدر میتونن پیشرفت شخصی داشته باشن.
مثلا دوستم مسگفت فلان خواننده رو دوست دخترش ول کرده رفته. مگه کسی فلانی رو هم میتونه ول کن کنه؟
گفتم اره :/ خیلی هم راحت
 
 
همونطور که اکس من دکتر بود و پولدار و جنتلمن فکر میکردم هست و همه براش سر و دست میشکستن. ولی دید بدردم نمیخوره.
 
میگه 
شاید بعد ها همدیگرو ملاقات کرد
اثرات مشهد دیروز رسما تو تنمه 
همکارم میگه چیه؟ چی شده؟ میگم برای چی؟
میگه ناراحتی 
میگم آره خلقم پایینه 
 
 
 
 
 
 
 
همکار نگهبان رو میگم ندیدمش
میگه کی ؟ خانمم؟
میگم آره 
میگه صبح بوده
.....
 
 
میام سمت ماشین و با خودم میگم پسره رو ابراست 
با چه ذوقی میگه خانمم
میگم الهی همیشه خوب باشن الهی همیشه رو ابرها باشن 
 
من اما 
حالا موندم که کجا برم؟ وقتی امامم هم قبولم نمی کنه 
سلام دوستان
میدونم که آدم نباید خودش را به خاطر کسی عوض کنه و در نهایت باید خودت باشی، اما برای ایجاد و شکل گیری رابطه ای مثل ازدواج این سوال برام پیش اومده.
شما نظرتون راجع به دختری که بیش از اندازه مهربون باشه چیه؟، اصلا جنبه تعریف نداره شاید حتی خوب نباشه برای همین به هیچ وجه حمل بر خودستایی قرار ندید، خدا را شکر من را هم که نمیشناسید. ببینید شاید این بیش از اندازه مهربون بودن باعث شده خیلی وقت ها خودم اذیت بشم.
من ارشد هستم و درسم دیگه تمام
1
داشتم فکر می کردم به میزان محبتی که باید در قبال آدم هایی داشته باشیم که در شرایط دشوار و سخت قرار می گیرن. شرایطی مثل دست و پنجه نرم کردن با بیماری های لاعلاج، ورشکست شدن، جدا شدن از شریک عاطفی، فوت شدن نزدیکان و ... . آدمای دیگه وقتی این شرایط رو می بینن، مهربون تر می شن. گاهی هم خیلی مهربون تر می شن.
نکته این جاست که من فکر می کنم اگه یکی که قبلن 60 تا محبت داشته و بعد این داستان محبتش بشه 70 اوکیه و حتی شاید بتونه حالمون رو هم بهتر کنه ولی وقتی یه
1
داشتم فکر می کردم به میزان محبتی که باید در قبال آدم هایی داشته باشیم که در شرایط دشوار و سخت قرار می گیرن. شرایطی مثل دست و پنجه نرم کردن با بیماری های لاعلاج، ورشکست شدن، جدا شدن از شریک عاطفی، فوت شدن نزدیکان و ... . آدمای دیگه وقتی این شرایط رو می بینن، مهربون تر می شن. گاهی هم خیلی مهربون تر می شن.
نکته این جاست که من فکر می کنم اگه یکی که قبلن 60 تا محبت داشته و بعد این داستان محبتش بشه 70 اوکیه و حتی شاید بتونه حالمون رو هم بهتر کنه ولی وقتی یه
- اگه بخوای با هم بریم بیرون شرطش اینه که بیشتر از ۲ تا عکس نندازم و اگه درخواست عکس بیشتر کردی و گفتم نه، ناراحت نشی چون الوعده وفا!!
- چقد لوسی، آدم چند تا عکس میندازه، یکی، دو تاش خوب میشه خب...این شرطو از کجا آوردی؟
- تازگیا به این نتیجه رسیدم که آدما اگه حرفای مفیدی واسه زدن به هم داشته باشن و بتونن از زمان حالشون با هم لذت ببرن، به موبایلشون و آماده سازی شو اف تو اینستا پناه نمیبرن. 
- حالا چون تو تازگیا به این نتیجه رسیدی دیگه ملت نباید عکس بن
 درخت وار ؟؟ اومدم وطلب بنویسم اول عنوانش اومد. 
اومدم تحت عنوان این عنوان چیزی بنویسم هیچی نیومد! 
این شده کار 90 درصد آدمای امروزی! حرفی رو میزنن یا کاری رو میکنن که اصلا خودشون هم نمیدونن. فقط صرفا برا اینکه حرفی زده باشن یا کاری کرده باشن انجامش دادن. 
مثل الان من که صرفا فقط خواستم مطلبی گذاشته باشم برای تداوم حیات این وب! 
نخند ببینم D:
 من خودم بخندم عب نداره. :)) شما نخند. 
دوست نداشتم در این صفحه از دلتنگی بگم اما خب دلتنگی هم بخشی از زندگی ادما ست . خودم را مشغول کردم با پرتره یک زن که به دلتنگی هام فکر نکنم.  گاهی اوقات ادم به بن بست می رسه.  یه روزی یه درویشی بهم گفت اگه به بن بست رسیدی به خدا توکل کن . لطفش همیشه شامل حالت میشه.  منم توکل کردم . امیدوارم لطف خداوند شامل حالم بشه . 
با اینکه توکل کردم اما جلوی احساسم نمی تونم بگیرم . دلتنگی و هزار کوفت و مرض دیگه . دیدین وقتی از یه کاری منع میشین بی اختیار می رین سرا
تا حالا دور و برتون آدمهایی را دیدید که توی هر شرایطی که هستن سعی می کنند بهترین باشند.
به نظر من رفتار این افراد قابل ستایش است و به عنوان یک سبک رفتاری الگوهای مفیدی هستند. خیلی خوش شانس که باشید یکی از این نمونه را ببینید و از رفتارش الگو برداری کنید.
این افراد حتی اگر از ریاست به خدمه یک رستوران هم تبدیل شوند باز در آن نقش هم عالی رفتار می کنند.
یک قانون کلی در مورد همه این نوع افراد صادقه:
مهم نیست نقش شون چیه، دوستش دارن یا نه، اگر بتونن عوض
وقتی دلم تنگ می‌شه، دیگه همه‌چی لوس میشه. قربونت برما و دورت بگردما، اون استیکره که بغل میکنه، اون که انگشتش تو دهنشه، اون گیف روباه‌ها. من دلم تنگ شده و سخت و غیرقابل نفوذ شدم، و‌همه باید همینجور باشن. همه باید صبحا مث من جدی وارد دانشگاه شن و با هم‌تیمیاشون حرف بزنن، سر کلاسا سوال بپرسن و تو آسانسورا تا کمر خم شن بگن سلام دکتر. همه باید تو راه برگشتشون به مرطوب‌کننده‌ی تموم شده و اینکه پول جدیدشو ندارن فکر کنن و با راننده تاکسیای بداخلا
بچه ها سلام . عیدتون مبارک باشه .
کیان و کیانا که خواهر و برادر دوقولوی قصه ما هستن در روز سوم عید سال 1398 خدای مهربون بهشون یه داداش کوچولو هدیه داد . حالا بعد از گذشت هفت روز بالاخره مامان و بابا اسم این نوزاد خوشکل رو گذاشتن کیهان . وای چه اسم خوب و خوشکلی . انشالله آقا کیهان کوچولوی ما در کنار داداشی و آبجی ( کیان و کیانا ) صحیح و سالم باشه و خدای مهربون این بچه ها رو حفظ کنه در کنار مامانی و بابایی .
عکسهای آقا کیهان در روز هفتم :
*
*
*
*
*
*
*
Care Bears Movie II: A New Generation 1988,WEB-DL,خرس های مهربان,خرس های مهربان 2,دانلود Care Bears Movie II 1988,دانلود انیمیشن خرس های مهربان Care Bears Movie II: A New Generation 1988,دانلود انیمیشن خرس های مهربون قسمت 2,دانلود خرسهای مهربون,دانلود زیرنویس فارسی Care Bears Movie II: A New Generation 1988,دانلود مستقیم انیمیشن Care Bears Movie II,زبان اصلی,قسمت دوم انیمیشن خرس های مهربان,کارتون خرس های مهربان,کارتون قدیمی,ماجراجویی,
ادامه مطلب
از یکی از دانشگاه های المان دعوت به مصاحبه حضوری شدم...گفتن هزینه رفت و امد و اسکان به عهده دانشگاه هست. امروز بهشون گفتم که به خاطر کرونا سفارت المان بسته ست و نمیتونم تا دو ماه دیگه بیام و لطفا اسکایپی باشه مصاحبه. و خب یه مقدار میترسیدم هم تاثیر منفی بذاره رو دیدشون و هم فک کنن نکنه خودم کرونا دارم یا اگه مصاحبه هم اسکایپی باشه، اونا از ترس بسته بودن سفارت و نرسیدنم برای ترم پاییز، ترجیح بدن منو نگیرن. متن ایمیلشون خیلی مهربون بود. من از ترسا
انسان رد میشه و فراموش میکنه...
اما گاهی،
انگار تموم نمیشن یه سری چیزا
مثلا گیر می کنی به لبخند مهربون کنج لب یکی
می مونی تو صدای پای یه شعر،یه آواز...
یا یه نگاه مهربون،
یه جفت دست نوازشگر شاید... 
زندگی قدم زنان میگذره ،
 اما تو جا میمونی ازش،
 بس که غرقی و هیچ غریقی نیست!
میگم،
من جا موندم تو "ط ُ "
تو چی؟گم نکردی خودتو؟


صالحه.ن
پ.ن۱:این نوع دیگر دوست داشتن است.
پ.ن۲:داشتم فکر میکردم
 خاطره ها رو همین جا گذاشتنا و جا موندنا میسازه،ـ
قشنگ نیست؟ان
یه دختر با چهره غربی، مودب و مهربون! دوستداشتنی♡_♡باهم دوست شدیم و شدیم بهترین خواهرای دنیا! توی یکی از شب های ماه رمضون، از هم جدا شدیم! بعد چند سال خوابشو دیدم، فهمیدم چقدرر دلم براش تنگ شده!سین عزیزم، خواهرت که به دنیا اومد، با تموم وجودم برای تو و خانوادت ناراحت شدم، خیلی براش زحمت کشیدین و غم توی چهره مامان و بابات فریاد میزد ! امروز فهمیدم چند سال پیش خواهرت فوت کرده، دروغ چرا؟! ناراحتیم خیلی کمتر از خوشحالیم بود! کاش میتونستم یه جوری پ
شاید خیلی از وبلاگ نویس ها ، دوست داشته باشن که قالبی با پهنای بزرگ و رنگ بندی ساده داشته باشن .. قالب بلاگر یا وبلاگ نویس برای این دسته از افراد توسط نقل بلاگ طراحی شده .. از ویژگی های این قالب :

واکنش گرا بودن قالب و نمایش صحیح در انواع دستگاه ها
استفاده از فونت وزیر
داشتن قابلیت تصویر مطلب
رنگ بندی ساده و روشن
استفاده از کتابخانه بوت استرپ
ادامه مطلب
بچه بودم که مادربزرگم مرد. اون موقع اصلا فکر نمی‌کردم روزی دلم براش تنگ بشه.. حالا اما شده. یا شایدم برای کل اون دوران. ولی دلم می‌خواد بازم آخر هفته ها بریم خونشون سلام کنم صورتمو ببرم جلو تا یه بوس بدم و بعد یه جوری که نبینه و ناراحت نشه بیام همه صورتمو که به تف و محبت آغشته شده پاک کنم. چه بهتر که برای ناهار رفته باشیم خونشون. تو چیدن سفره اون کاسه آبی ها رو بیارم و اگه ماست نداشتیم من برم بخرم. چون ماستش خیلی خوشمزس. تو خونه خودمون از این ماست
اول از همه کلی ناراحت شدم که بزرگ شدن و چقد دیدن دوبارشون کیف داد . 
همه چی توی فصل ۳ پخته تر از قبل شده و برعکس دو فصل قبلی تمرکز بیشتری روی شخصیت پردازی ها گذاشتن و هنوز مثل قبل هر طرف و که نگاه میکنی پر از المان های دهه ۸۰ میلادیه .
چون تازه پخش شده نمیخوام بیشتر بگم و لذت دیدنش و از بین ببرم .
فیلم five feet apart 
یه درام عاشقانه نوجوانانه . کلیت فیلم نمیشه گفت چیز جدیدیه و با این سبک و سیاق فیلمهای دیگه‌ای هم هستن و چه بسا از این فیلم بهترم باشن . 
دا
بعضی اوقات احساس میکنم خیلی خودخواهم و خیلی بد مثل الان
وقتی مرور می کنم لحظاتو بعضی کار هامو یا تصمیمامو خیلی خودخواهانه می بینم 
نمیدونم شایدم امپر مغز من مثل ارز زده بالا
کلا الان تو دوره ای هستیم که غیر ممکنه
غیر ممکنه ناراحت نشی نه واسه خودت واسه نزدیکانت یا واسه اطرافیانت
امروز خیلی دلم گرفته ،هم واسه خودم هم واسه بقیه انا به جرئت میتونم بگم درد خودمو با درد دیگران فراموش کردم.
واقعا بعضیا چقدر دردمندن به اون بالایی دلم گرفته و حالم خ
سلام، وقت بخیر
انشاالله خوب و سلامت باشید
میخوام درباره عقایدام در مورد تغییرات روحی و روانی صحبت کنم
تغییرات از انتخابامون بوجود میاد، انتخابامون میتونن درست یا غلط باشن، بد یا خوب باشن و... این انتخاب ها تمومی ندارن و کوچیک و بزرگ دارن. بزرگ مثل انتخاب شریک زندگی برای ازدواج یا...
با هر انتخاب شما تغییر میکنید... اگر تغییرات دنیوی رو ببینیم شما پولدار یا فقیر میشید اگر تغییرات اخروی رو ببینیم شما میرید بهشت یا جهنم
 
زندگی مثل یک امتحان میم
من تا همین چند سال پیش نسبت به آدما خیلی مهربون بودم. حتی اگه دلم می‌شکست و بدی می دیدم سعی می کردم خودم خوب باشم و به بقیه کاری نداشته باشم ، گوشم پر بود از این جمله های تو خوب باش و به جهان انرژی مثبت بده که دو چندان به سوی خودت بر میگرده . و اون خطا ها و اشتباه ها رو از ذهنم به مرور زمان کم رنگ می کردم . اما حالا با گذشت زمان و تکرار قضایا پخته تر شدم . به حقیقت ها بیشتر رسیدم ، به واقع آدمی که کوچیکترین اذیت رو از جانبش دیدی باید بی برو و بر گرد از
طبق آمار ها در صورت ازدواج مردهای دهه پنجاه و شصت باز هم حدود یک میلیون! دختر دهه شصتی موفق به ازدواج نمیشوند و شاید مجبور باشن تا آخر عمر مجرد بمونن.
پسرای دهه شصتی در یک اقدام غافلگیرانه برای ازدواج سراغ دخترای جوانتر دهه هفتادی رفتن و دخترای دهه شصتی شانس ازدواج رو از دست دادن!
دخترایی که مسن شدن و با اومدن دخترای ترگل ورگل دیگه شاید چندان بختی برای ازدواج نداشته باشن.
 
پ.ن:شاید بگین از لحاظ مالی و جنسی خودشون رو ارضا میکنن؛اما هیچکدوم مثل
خونه قبلی‌مون. یعنی قبل از اینکه بکوبیم آپارتمانش کنیم؛ صلات ظهر، ناهار خورده و نخورده، نخ سمت راستی پرده کرکره آبیه رو می‌کشیدیم که اتاق تاریک بشه. بعد همگی می‌خوابیدیم، نفری یه چادر نماز یا ملحفه می‌کشیدیم رومون.
 پنکه رو هم طوری تنظیم می‌کردیم که همینجور که می‌چرخه به همه باد بزنه.حیاط پر از خورشید.پر از مورچه.پر از مگس.دمپایی پلاستیکیا زیر آفتاب شُل و وِل بشن.لباسا رو بند رخت گرمشون بشه.
سکوت مطلق باشه همسایه‌ها همه خواب باشن بچه‌
نه به هر کسی یا گروهی که ،
مردم ایران رو خشمگین تر و پر نفرت تر می خواد
اگر اون ور آبی ها رو یه قطب و داخلی های چند آتیشه قطب دیگه باشن ، هر دوشون مردم ایران رو خشمگین و نفرت زده و هیجان زده و تکانشی و ... میخوان 
نه به همشون 
نه به همتون که برای منافعتون و یارکشی هاتون از احساس مردم سواستفاده می کنین. جایی که به نفعتون باشه نفت میریزین رو احساس مردم. جایی که به نفعتون نباشه تحقیرشون می کنین برای احساسشون
ما نیازی نداریم به کسی که ما رو سنگین و آسی
زندگی خوب و بد زیاد داره
همیشه صرفا بدش،بد و صرفا خوبش،خوب نیست
این ماییم که هر چیزی رو دوست داریم فکر می کنیم خوبه و هرچی رو دوست نداریم فکر می کنیم بده
ولی تو تمام این زمان ها اون موقعی که خوشحالیم و اصلا حواسمون نیست
و اون موقع که ناراحتیم و جنگ داریم با خدا که چرا اونی که من خواستم نه  
همیشه یه نگاه مهربون به ماست که میگه هرچی خواستی بگو خودت رو خالی کن از حرف اما بدونم من خوبی تورو بهتر از خودت می دونم
مثل مامان ها که بچه ها مامان هاشون رو
هر آدمی که بار اول باهام حرف میزنه، خوبه. خیلی خوب. میخواد شنونده حرفام باشه، کمکم کنه، راهنماییم کنه و همه این چیزای خوب خوب خلاصه. حالا دیگه این قضیه اینقدر تکرار شده، که من امیدی ندارم. نمیخوام بگم به این یکیم امیدی ندارم، چون خیلی مهربون بود. مهربون تر از چیزی که تصور میکردم. میگفت نرم کلاس برگردم راجب منم همین فکرو بکنی؟ حتما حرف میزنیم؟ نمیخوام فکر کنم اینم اولشه. اصلا و ابدا. به قول خودش، آدم باید فقط اهمیت بده دلش چی میگه. کاش یکی بود که
شاید یه عده هنوز خجالت بکشن از گفتنش. یا یه عده احساس
کنن واقعاً بزرگ شدن. یا یه عده مخالف باشن با این کار یا یه عده واقعا
بزرگ شده باشن!
ولی نمیدونم از کی و از کجا یاد
گرفتم با خودم صادق باشم و طور دیگه ای وانمود کردن، اسمش بزرگ شدن نیست. لااقل برا من. یاد گرفتم اینکه سوزن بزنم به بادکنک دلم و مستقیم سوت بکشم
و خالی شم و بگم که فلان نقطه ضعف رو دارم، خیلی بهتر از اینه که به همون
حالتِ باد کرده، رفتارایی رو نشون بدم که داد میزنن اون نقطه ضعف رو د
با سلام خدمت همه
طاعات و عبادات تون مورد قبول حق، من سوالی دارم که فقط ازتون خواهشمندم بحث به حاشیه نره و یا جانبداری تعصبی نکنین، من دختری هستم با وضع مالی متوسط، ساکن شهرستان که خواستگاری ۳۴ ساله دارم، ایشون دارای مشخصات زیر میباشد:
* مذهبی در حد واجبات و ترک محرمات
*بسیار چشم پاک
*خوش اخلاق و مهربون
*دست و دل باز در حد معمول (یعنی اگه پول داشته باشن دوست دارن که خرج کنند و خسیس نیستن)
*دختر باز اصلا نیست
*صادق، طوری که همه شرایطش رو حتی مالی
به سرمان زد زنش بدهیم. عیالم یکی از دوستانش را که دو تا کوچه آن طرف تر می نشستند، پیش نهاد کرد. به مهدی گفتم. دختر را دید. خیلی پسندیده بود. گفت «باید مادرم هم ببیندش. » مادر و خواهرش آمدند اهواز. زیاد چشمشان را نگرفت. مادرش گفت:«توی قم، دخترا از خداشونه زن مهدی بشن. چرا از این جا زن بگیره؟» مهدی چیزی نگفت. بهش گفتم: «مگه نپسندیده بودی؟» گفت:«آقا رحمان، من رفتنیم. زنم باید کسی باشه که خانواده ام قبولش داشته باشن تا بعد از من مواظبش باشن. »
یادگاران
یکی از شاگرد های مامان خیلی خجالتی و ساکت بود. لباس هاش مرتب و منظم قدیمی‌طور(old fasion) بود ولی از نظرم موهاش ی جوری کوتاه شده بود. سر ب زیر بود و نمیخواست با بقیه عکس بگیره. مامانش هم از چیزی ک فکر میکردم پیر تر بود. ینی اولش فکر کردم یا اینا اصن ب هم ربطی ندارن یا اینکه طرف مامان بزرگ بچه اس ک فهمیدم مامانشه‌. عاخر سر مامان خیلی ملایم و مهربون پسر رو مجیور کرد ک بیاد یه عکس تکی بندازه. قشنگ میخندید ولی!
بعد با مامان صحبت میکردم فهمیدم ک پدر بچه اجا
دیشب ساعت دو اینا شروع کرد به باریدن!
با صداش از خواب بیدار شدم!
 
بارون رو دوست دارم!
 
شب تا صبح خوابای خوب دیدم.
 
بارون نشونه امنیته برای من،
توی هوای بارونی من هم عاشق ترم، هم مهربون تر :) هم بانشاط تر، هم باگذشت تر.
 
بارون چیز خوبیه!
 
بارون میاد با جر و جر
میکوبه تاخ تاخ روی در
شروع کار این وبلاگ رو با نام و یاد خدای عزیز و مهربون شروع می کنم.و بعد:
سلام
همون طور که می دونید فعلا این وبلاگ رو تازه ساختم.ولی به زودی قراره که توی وبلاگ قشنگم :) کلی مطلب بنویسم.همه چیز رو درباره ی خودم در قسمت درباره ی من توضیح دادم. :)
فعلا همین. :))
امروز یک سالگی وبلاگمه یک سالگی وبلاگی که به هر زحمتی شده ساختمشو توش فعالیت کردم وبا خیلیا آشنا شدم که یک سالگی رفاقتم با اونا هم هس که بهترینشون خواهری نیلوفر عزیزم هست که واقعا دوسش دارم و ممنونم که هستی نیلوفرجون
یک سالگی رفاقتم با رهای مهربون که خیلی وقته آفلاینه و دلم واسش تنگ شده و یک سالگی رفاقتم با سنا بانوی مهربون
و خوشحالم که درکنار این دوستان هستم 
داشتن این وبلاگ رو مدیون دوست عزیزم نیلوفرجون بابت راهنماییاش هستم که قبول کرد ن
چالش صورتی 
1: مهربون ترین ؟ آلاء ،صورتی، بهار، آرام  ماجده
خیلی خیلی مهربونم بگم ؟ صخره :)
2:خوش اخلاق ترین:سولین،فائزه و روشنا و آنه , سمانه
3: باحال ترین : اقلیما، بهار 
 4:خنگ ترین : چی بگم اخه؟! 
خنگ دوست داشتنی بگم ؟ مشترک :)
5:شوخ ترین : من با بهار و مبهم یه مدت خیلی حال میکردم کلی میخندیدیم :) ( مهسا هم هست که میخندونه مارو)
6: حرفاش قشنگه : سولینِ اقلیماِ آلاءِ 
میتونم بگم کی خیلی کمکم کرد اشتباه نکنم ؟ آلاء
7: خوش خنده خوش برخورد : بازهم اقلیما :) 
امروز در خلال حرف زدن فهمیدم آرامش برای من از امنیت مالی و جایگاه اجتماعی اولویت مهم تری هست؛ حتی از علاقه.
تازه فهمیدم چرا اسباب رفتن تو رو مهیا کردم. ببین آدمی که با ترس از دادن، داره تو رو کنترل میکنه که خوب و مهربون و منعطف و همراه باشی؛ نگه داشتنی نیست. رهاش کن بره رییس.
چقدر خوبه که آدمایی هم اطرافت باشن که باهات هم عقیده باشن و تشویقت کنن بابت خوبی هایی که داری و گاها ازت تعریف کنن این آدما باعث میشن از خودت و خوبیایی که داری ناامید نشی و خودتو بهتر کنی تا شاید هیچ کس نبینه و ندونه ولی اونا با توجه و تشویق کردناشون حالت بهتر میکنن و خوب تر شدنت میبینن.
مدتها بود که افکار و عقایدم یا مورد تمسخر  قرار میگرفت یا بی ارزش و هیچی شمرده میشد و در هر دوحالت مخالفت میشد باهم.
اما یک دوستی هست که به عقایدم احترام میگذار
‫- سندروم "مونشهاوزن با وکالت" یه بیماری روانی بزرگسالانه.‫مونشهاوزن یعنی وقتی به خودت صدمه می‌زنی تا جلب توجه کنی. خودت رو مریض جلوه میدی، تا همه آماده باش درخدمتت باشن. از طرف دیگه، مونشهاوزن باوکالت، وقتیه که یکی دیگه رو مریض جلوه میدی تا بتونی ازش مراقبت کنی. تا بتونی نجاتش بدی...یا سعی کنی..و بقیه ببینن داری تلاش می‌کنی....
+‫ یعنی می‌گی اون همچین مشکلی داره؟‫- دارم میگم آدمایی هستن که همچین مشکلی داشته باشن. اکثراً مادرها. مادرهایی که ن
تا حالا به لحظه تحویل سال1478 فکر کردید!!! ؟؟ 
همه بلند میشن، روی همدیگر رو می بوسن ، و فرا رسیدن سال نو رو بهم تبریک میگن و ...
 اون وسط یک مهربون از جمع جدا میشه و  قاب عکسی را می بوسه و روش دست می کشه و میگه روحت شاد مامان بزرگ، روحت شاد پدر بزرگ !!!  
میدونید اون عکس کیه ؟
ادامه مطلب
                              
همیشه فکرمیکردم اگه با همه مهربون باشم زندگی رویه خوششو بهم نشون میده...محبتم نسبت به دیگران حروم نمیشه و مطمئنا یه روزی جواب خوب بودنمو میبینم... تومدرسه به دوستام کمک میکردم... حتی اگه مشکلی داشتم به رویه خودم نمی آوردم و با رویه خوش جواب بقیه رو میدادم... یه دوست دارم اسمش نازگله..همیشه از این اخلاقم بدش میومد.. میگفت نمیگم بداخلاق باش... فقط میگم بعضی از آدما جنبه اخلاق خوبتو ندارن...میگفت مهربون بودن خوبه.. ولی زیادی
یا خیر حبیب و محبوبیک وقتهایی بعد از کلی بالا و پایین و آشفتگی، آدم میرسه به یه موقعیت به نسبت دلپذیر و دوست داشتنی، هم خودش خوشحاله هم فکر میکنه خدا رو راضی و خوشحال نگه میداره توی اون اوضاع؛ اما مدتیه دارم فکر میکنم موندن توی اون وضعیت درست و خوبه، یا مثل آب زلال و شفافه که سکونش به مرور شفافیتش رو ازش میگیره. شاید موندن توی این وضعیت خوشایندِ خوب من رو از فرصت بدست آوردن موقعیت های خوب تری غافل کنه.قبل ترها اصولا آدم گذر بودم نه ایستادن؛ ام
جمعه شب تماس گرفت گفت صدات شام نخورده س :) 
خندیدم گفتم واقعا گرسنه م نیست. یک ربع بعد رسید و قاشق قاشق به من غذا و سالاد شیرازی داد. چای دم کرد خوردیم گفت الان صدات صدا شد. رفتم خوابیدم و بعد رفت. 
سعید رفتارهاش درست مثل مامان هست؛ همون اندازه مهربون و دوست داشتنی.
بسم الله مهربون :)
 
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشدکه تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشدلب تو میوه ممنوع ولی لبهایمهر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
 
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهرهیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشدهر کسی در دل من جای خودش را داردجانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرهاعاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
بلیطمون برای هجده مهر بود. هفده مهر مدرسه کلاس داشتم. روزهای قبلش نه برنامه من خالی بود و نه اون که هم رو ببینیم و خداحافظی کنیم. صبح هفدهم، قبل از مدرسه رفتیم کافه برای صبحونه. روزهای قبلش تا از یک نفر عصبانی میشدم، بداخلاق میشدم، غر میزدم به‌م می‌گفت: «می‌خوای بری پیش کسایی که مهربونی ویژگی بارزشونه. حواست بیشتر به خودت و رفتارت با آدم‌ها باشه این روزها». هیچی دیگه! حرفی نمی‌موند. میشدم یک دختر مهربون که از بعضی چیزها راحت می‌گذره...  
خ
بلیطمون برای هجده مهر بود. هفده مهر مدرسه کلاس داشتم. روزهای قبلش نه برنامه من خالی بود و نه اون که هم رو ببینیم و خداحافظی کنیم. صبح هفدهم، قبل از مدرسه رفتیم کافه برای صبحونه. روزهای قبلش تا از یک نفر عصبانی میشدم، بداخلاق میشدم، غر میزدم به‌م می‌گفت: «می‌خوای بری پیش کسایی که مهربونی ویژگی بارزشونه. حواست بیشتر به خودت و رفتارت با آدم‌ها باشه این روزها». هیچی دیگه! حرفی نمی‌موند. میشدم یک دختر مهربون که از بعضی چیزها راحت می‌گذره...  
خ
در تمام طول تحصیل کلاس موردعلاقه من ادبیات یا فارسی بود. دوره‌ی راهنمایی معلممون که فقط چهره‌ش با چشم های سبزش یادمه و طبق معمول اسمش یادم نیست به من می‌گفت سانی. گاهی هم می‌گفت ولی. بچه‌ها از این صمیمیت‌ش با من حسادت می‌کردن و راستش برای خودم هم عجیب بود. دوره‌ی دبیرستان معلممون عشقِ من بود. یه خانمِ واقعا ناز. به اندازه سخت‌گیر و به اندازه مهربون. و همیشه زیبایی رو در برقراری نسبت‌ها می‌دونست. در متناسب و به اندازه بودن. و خودش متناسب
خبر آتیش گرفتن جنگلای استرالیا و مردن حیوونا رو شنیده بودم اما با دیدن این فیلم گریه ام گرفت ۵۰۰ تا ۸۰۰ گونه جانوری مردن
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



آخه وقتی آدما میتونن انقدر مهربون باشن چرا نباشن؟؟!!♡❤❣❣❤❤
به نام خداوند رنگ ها❣️
دوستان مهربون و همراهان همیشگی من سلااااام ❣️ امیدوارم که هر روزتون بهتر از دیروز باشه❣️
امروز وقتی از کلاس بر میگشتم دیدم درخت هایی که تو فصل پاییز زرد شدند و افتادند پایین و تو فصل زمستون لباس خواب زمستونی به تن کردند و عریان شدند با نزدیک شدن به فصل بهار جونی دوباره گرفتند و جوونه های سبز رنگ در اونها دیده میشه. یاد این نکته افتادم که سال جدید با اتفاقات قشنگش دوباره داره میاد. سال قبل با اتفاقات تلخ و شیرینش گذشت
فردا شب همتا باید برگرده شهرشون.
داشتم گوجه می شستم برای شام املت درست کنم ، همتا تو پذیرایی بود،
گفتم همتا چای می خوری بزارم؟
 گفت نه دستت درد نکنه.
گفتم دمنوشی چیزی می خوای بگو تعارف نکنی...
گفت نه فقط یچیزی ...
بلند شد بیاد توی آشپزخونه پیشم
انگار خیلی خجالت می کشید با ناخنش ور می رفت و آروم می اومد...
برگشتم گوجه ها رو برداشتم تا اگر چیزی می خواد بگه راحت باشه...
اومد پیشم و گفت بغل می خواد...
همدیگرو بغل کردیم 
گفت ببخشید دیشب و امروز همش همسر پی
چشمامو که باز کردم برای هزارمین بار فهمیدم ک دگ نمیخوام با پدر و مادرم زندگی کنم...
هرچقدر خوب....هرچقدر دلسوز....هرچقدر مهربون....
من دیگه ن می تو نم!
مسخرس ک اجازه ندارم مستقل زندگی کنم....
باید طرح برم یه جای خیلی دور
تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند. بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن. ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!؟؟
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!؟
مردها سه تا آرزو دارن : - اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن ! - اونقدر که بچه شون می گن قوی باشن ! و مهمتر از همه اینکه : - اونقدر که زنشون شک داره دوست دختر
داشته باشن !!؟؟
مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو بردا
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند. بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن. ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!؟؟
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!؟
مردها سه تا آرزو دارن : - اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن ! - اونقدر که بچه شون می گن قوی باشن ! و مهمتر از همه اینکه : - اونقدر که زنشون شک داره دوست دختر
داشته باشن !!؟؟
مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو بردا
سال 99 سال جهش تولید مبارک ♥
فکرشو بکن! سال دیگه این موقع، همه خانواده دور هم باشن...
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه...
مجردا به عشقشون رسیده باشن...
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن...
اون لبخندایی که از خونواده ها، ماه ها، شاید سال ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه
بعد همین جور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم
فکر کنیم و با خودمون بگیم:دیدی همه چی درست شد؟ دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
امیدوارم همه در سال
وارد محوطه ی باشگاه که شدم صدای داد و فریاد شنیدم، نگران شدم ... صدا از دفتر مدیریت بود.مدیر و یه خانم دیگه با نهایت صداشون با هم حرف میزدن و هی میکوبیدن روی میز....اون خانم مادر یکی از بچه های کاراته بود، مدعی بود دیروز دخترش رو بخاطر اینکه شهریه نداده راه ندادن و آواره ی خیابونش کردن.اما مدیر می گفت دیروز دخترش رو اصلا ندیده و حتی وارد باشگاه هم نشده....مدیر با خونسردی رفت دختر اون خانم رو آورد و اول بوسش کرد و خیلی مهربون ازش پرسید: دخترم دیروز ا
یک ساعته پیش میخواستم چیز های دیگه ای بنویسم میخواستم خیلی بگم دلم گرفته بود ولی بعدش تصمیم گرفتم یک ساعت درسمو بخونم و بعد بیام همونا رو اینجا بگم یه ساعت درسم که واقعا یه ساعت نبود این وسطا اینستا و تلگرام و پیامم بود ولی خب از هیچی بهتر بود...
و همین بین که با گوشی کار میکردم یه پیام فقط یه پیام هر چی که میخواستم بگم و از سرم پروند...الآن دیگه غمگین نیستم خوشحالم نیستم دلم گرفته نیست ولی خب پر انرژی هم نیستم...
و الان بعد یه ساعت جای همه اون خزع
یه وقتایی آدم با مهربونی زیادش برای خودش دردسر درست می‌کنه.
یه وقتایی باید سخت بگیری، مهربون نباشی
این باعث می‌شه اذیت نشی، خورد نشی، به خودت لعنت نفرستی
این که بعضیا از مهربونیت سوء‌استفاده می‌کنن هم بی‌تاثیر نیست
اما من همیشه خودمو سرزنش کردنم
باید یاد بگیرم مهربونی رو خیلی کم کنم، خیلی
یه دوست جدید چهل ساله پیدا کردم.هم دکتر روانشناسه ، هم مربی ایروبیکه ،  هم سه تار میزنه ، هم مترجم زبانه ، هم خیلی قشنگ و مهربون و پرانرژیه .
فکر کن اگه چهل سالگیم انقد جذاب باشه دیگه واقعا چی میخوام از زندگی
کاش همیشه همینجا اتاق بغلیه ما بمونه وگرنه باز اینجا مثل قبل سرد و پر از غرای اون یکی اتاق بغلی میشه ...
خرگوش ها خیلی موجودات حساس، و تمیزی هستن.
کسایی که خرگوش دارن کاملا میفهمن که یه خرگوش، خیلی حساسه، خیلی باهوشه، خیلی دقیقه، تو ممکنه این طرف خونه یه تکون کوچیک بخوری،
و خرگوش اون ور خونه فرار کنه،
 
وقتی علامت خطر رو حس میکنن روی دو پا وامیسن و تند تند بو میکشن.
 
خرگوش موجود خیلی خیلی حساسیه.
 
من قبلنا مثل خرگوش بودم،
حساس، 
توجه زیاد به جزئیات،
زودرنج.
 
بودن مثل خرگوش باعث میشه بقیه اگه کرمو باشن و مریضی روحی روانی داشته باشن، سعی کنن شما
سلام 
چرا اینترنت ملی رو راه انداختن؟، فقط برای امتحان کردن بود یا از این به بعد قراره ارتباط مون با دنیا قطع باشه؟ تو توضیحات خبرگزاری مهر نوشته بود که گویا این کار رو کردن که ببینن تا چه حد در صورت از دست دادن سرورهای جهانی میتونن اینترنت ملی رو برای مردم داشته باشن و مردم هم به امکانات اولیه استفاده از اینترنت دسترسی داشته باشن اما آخه تا کی؟، کسی اطلاعی داره؟
مخصوصا اینستاگرام و گوگل پلی، کاش اولش یک، یک دو سه ای میگفتن!!! ولی نت ملی هم وا
امروزم گذشت. با موفقیت. خیلی نگران کلاسام بودم و با حال بد هم رفتم سر کار‌ ولی همه چیز خوب پیش رفت و مشکلات حل شد. خدا رو شکر. راستی چرا بعضی از بچه‌ها اینجورین؟ خیلی از شاگردام وقتی منو می‌بینن با ذوق میان سمتم و سلام می‌کنن، ولی یه سری هم هستن که حتی وقتی باهام چشم تو چشم میشن هم سلام نمی‌کنن. خیلی عجیبه برام. من خودم حتی وقتی از معلمی بدم میومد به خاطر احترام، بهش سلامو دیگه می‌کردم. ولی راست راستش باورم نمیشه شاگردی از من بدش بیاد:)) که خیل
دانلود آهنگ گلهای شمعدانی علی زند وکیلی0
دانلود آهنگ جدید
دانلود آهنگ علی زند وکیلی گلهای شمعدانیهمینک شنونده آهنگ زیبای * گلهای شمعدانی * با صدای دلنشین هنرمند محبوب و معروف ، علی زند وکیلی باشید.
دانلود آهنگ علی زند وکیلی با بهترین کیفیت (کیفیت 320) به همراه متن و پخش آنلاین از رسانه موزیکول
Download song by Ali Zand Vakili called Golhaye Shamdani With text , online playback and the best quality in musicol
20 مارس 20202 views0
ادامه و دانلود
دانلود آهنگ نا مهربون مهدی جهانی0
دانلود آهنگ جدید
دانلود
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
عجیبه که وقتی حالم بده باز هم می‌تونم به آدم‌ها بگم که نباید حالشون بد باشه! هزار بار بهتر و واقعی‌تر از همیشه حتی!
یه جوری که انگار هر چند خودت نمی‌تونی برسی اما می‌تونی بقیه رو برسونی؛ که هر چقدر پا بلند می‌کنی، گردن می‌کشی ببینی بالای ابرای سیاه چه خبره قدت نمی‌رسه اما دستاتو قلاب می‌کنی و مدام از بقیه می‌خوای برن بالا و منتظر نگاه‌شون می‌کنی تا از اونورِ ابرا بهت خبر بدن!

- چقد منه این کپشن؛ از هانی‌ه :))
امروز یکی به خاطر رفتن یکی‌از مهم ترین ادماش ناراحت بود. من میتونستم ارزش اون ادم براش رو تا حدی تصور کنم و میدونستم این ارزش فرا تر از تصور من بود و هست.برگشتم به گذشته؛زمانی که از دست دادن ادما برام درد داشت زمانی که برا رفتنشون گریه میکردم زمانی که اخرین سلاحم برا نگه‌داشتنشون ' لطفا نرو ' بود. نمیدونم چقد از اون موقع گذشته ولی به نظر زیاد میاد دیگه مزه ی اون احساساتو یادم نمیاد. همشون دادن تبدیل میشن به یه سری جزوه که عملا به دردم نمیخو
شدیدن نیاز دارم ک با کسی صحبت کنم... این اتفاقاتی ک داره میفته رو براش تعریف کنم، اونم بدون هیچ نوع نگاه خاصی بشینه برام تجزیه اش کنه و بعد بگه ک در آخر کار درستی ک باید بکنم چیه. اشتباهاتم رو ب مهربون ترین حالت بهم بگه و بگه ک کار درست چیه. تهشم بغلم بکنه و بگه درست میشه همه چی! اما مطلقا هیچ کسی وجود نداره ک بتونه این نقش رو ب درستی بپذیره... و این شدیدن منو غمگین میکنه : )
عکس بالا رو نگاه کنید..
این کوآلا از آتش سوزی یک جنگل 2000 هکتاری در استرالیا جان سالم به در برده ولی زخمی شده! حالا کاری ندارم قیافش شبیه بعضی از دانشجوهای منه وقتی که از چرت سر کلاس بیدار میشن و می بینن انتگرالهای دوگانه تبدیل شده به سه گانه!!:)
آی آدمهای مهربون...با ندونم کاریتون!!! (خشایار اعتمادی خونده گمونم)
لحظه ها... اتفاق ها...
همه لحظه ها و اتفاق های این زندگی مشترک از جلوی چشم هاش میگذره. الان 72 ساعته که مدام داره تصویر میبینه؛ خنده های مهناز، اشک هاش، سفرهاشون، دعواهاشون... و جمله های آرمان که مدام تکرار میشن : اتفاق ها و لحظه هان که مهمن"
احمد تصمیم گرفته به این فلسفه آرمان فکر کنه. درواقع بیشتر از فکر، چون به نظرش منطقی میاد، میخواد عملیش کنه.
داره اتفاق ها رو مرور میکنه. لحظه ها رو هم. و این مسئله با خودش ترس میاره. ترس از این که لحظه ها اونقدر ج
چند شب پیش فیلم A kid محصول سال 2016 رو نگاه کردم. فیلم ساخته کاناداست. (خطر اسپویل). داستان فیلم داستان مردیه که ساکن پاریسه و بهش خبر می‌دن پدرش در کانادا مرده و براش یه بسته گذاشته. این شخص که اسمش متیو هست به کانادا می‌ره که برادرهاش رو ببینه. ولی اتفاقات جالبی براش میفته.
فیلم کلاً به زبان فرانسه‌اس. وقتی می‌خواستم فیلم رو نگاه کنم متوجه شدم هیچ زیرنویس فارسی برای این فیلم وجود نداره و کسی ننشسته برای این فیلم زیرنویس فارسی تهیه کنه. خب اول
عجیبه که وقتی حالم بده باز هم می‌تونم به آدم‌ها بگم که نباید حالشون بد باشه! هزار بار بهتر و واقعی‌تر از همیشه حتی!
یه جوری که انگار هر چند خودت نمی‌تونی برسی اما می‌تونی بقیه رو برسونی؛ که هر چقدر پا بلند می‌کنی، گردن می‌کشی ببینی بالای ابرای سیاه چه خبره قدت نمی‌رسه اما دستاتو قلاب می‌کنی و مدام از بقیه می‌خوای برن بالا و منتظر نگاه‌شون می‌کنی تا از اونورِ ابرا بهت خبر بدن!

- چقد منه این کپشن؛ از هانی‌ه :))
بسم الله مهربون :)
کیس امروز برای امتحان یه مریضی بود که کلی علائم مختلف داشت! یعنی یه جوری بود که دلم میخواست به جای جواب برای استاد بنویسم، واقعا همچین کیسی چطوری زنده ست اصن :| وجود خارجی داره جدا؟ :| انقدر که علائم و درد داشت!
تهش من که نفهمیدم چشه ولی خیلی با اعتماد به نفس ده تایی تشخیص افتراقی براش نوشتم d;
یک‌سری پست‌ها هست که ترجیح می‌دم فعلا به‌صورت رمزدار منتشرشون کنم.
رمز پست‌ها به چه کسانی تعلق می‌گیره؟
 
1- کسانی که زیر این پست درخواست رمز کرده باشن.
2- کسانی که یا وبلاگ‌نویس ِ آشنا باشند یا آشنای بدون ِ وبلاگ باشند.
توضیح: آشنا بودن چطوری مشخص می‌شه؟ کافیه کمی از شما شناخت داشته باشم، یعنی وقتی اسمتون رو می‌بینم با خودم نگم یارو چه مشکوکه، کیه؟ من که نمی‌شناسمش؟ تا حالا ندیدم اسمشو!
 
+ لازم به ذکره که، این پست‌ها، چون کمی جنبه‌ی شخ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کود مایع